اما اگراز سمت " امــام حــسـیـن " نگاه کنی ، " آزادی " بـعـد " انـقـلابـــ " است
پس بـنـگـر ! در کــدامـیـن ســو ایـسـتـاده ای سـمـت امـام حـسـیـن یا سـمـت غـــرب !؟
فوق العاده است این تمثیل .... تمثیلی از خیابان های تهران
دوربین را گرفتم کنار و لبخندی زدم و بعد این عکسها در حافظهی دوربینم ثبت شد.
به یاد کرب و بلا برا حرم گرفته بود
داشتم از غصه می مردم به یاد کرب و بلا
گفتم امشب رو میرم زیارت امام رضا
رفتم و رو به ضریح با صفاش زانو زدم
حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم
گفتم آی امام رضا ،تو رو به حق مادرت
یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت
من غلامتم، تو باید به دلم شاهی کنی
برای زیارت حسین منو راهی کنی
میون درد دلام توی همین حال و هوا
دیدم انگاری نشسته روبروم امام رضا
دیدم آقای غریبم داره گریه میکنه
سر تکون میده ازم داره گلایه میکنه
میگه ای کسی که حال خودتو خوب میدونی
تو که صبح تا شب داری دل منو می سوزونی
با چه رویی اومدی پیش من امام رضا
با چه رویی اومدی میخوای بری کرب و بلا
به حریم ما تا محرم نشی فایده نداره
کربلا بری و آدم نشی فایده نداره
به آقام گفتم امام رضا،تو رو به حق مادرت
یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت
تا که از صدق و صفا عاشق و مبتلا بشم
اونجوری که تو میخوای زائر کربلا بشم
عمه، مهمان نه که جان من و جانان من است
کنج ویرانه شام و سرخونین پدر
آسمان در عجب از این سر و سامان من است
از بهشت آمده آقای جوانان بهشت
یوسف فاطمه در کلبه احزان من است
اوست موسای من و غمکده ام وادی طور
آتش نخله طور از دل سوزان من است
یاد باد آنکه شب و روز، مرا می بوسید
اینکه امشب سر او زینت دامان من است
گر لبش سوخته از تشنگی و سوز جگر
به خدا سوخته تر از لب او، جان من است
می زنم بر لب او بوسه که الفت زقدیم
بین این لعل لب و دیده گریان من است
بر دل و جان مؤید شرری زد غم من
که پس از دیر زمان باز غزل خوان من است
سید رضا موید
کربلا چه قدر شبیه قرآن است؛ آخرین شهدای آن اصغر و عبدا... مثل سورههای آخر قرآن کوچکند!
- کربلا بلوغ عاطفه و اندیشه است، هر کس به بلوغ فکری و عاطفی برسد، عاشورایی است.
- وقتی هیچ نداری باید همه چیز باشی، این درسی است که زینب به ما آموخت.
- کربلا زیباترین تابلوی نقاشی است که خداوند بر بوم زمین، ترسیم کرده است.
- کربلا بهشت زمین است با قلبهای سوخته، خیمههای آتش گرفته و آسمان داغ سوزان، آری بهشت در آتش متولد میشود.
- ره آورد مطالعهی تاریخ، بهت و شگفتی است، تاریخ، خود مبهوت و شگفتزدهی یک روز خویش است؛ عاشورا
اگر همه جا کربلاست و هر روز عاشورا، ما باید در همه جا و همه گاه، خود را در تشنگی همهی عطش زدگان خاک سهیم بدانیم.
خنده کنان میرود روز جزا در بهشت هر که به دنیا کند گریه برای حسین
ای ذبیح کربلا، جانها فدای حج تو ای که خود را در منای عشق، قربان میکنی
با حسینیم یا در برابر او!؟
شاید فکر میکنیم با حسینیم و حتی خود را عزادارش میدانیم اما در حقیقت…
سید حسن نصر الله با بیانی دلنشین، این موضوع که حسینی بودن چگونه است و تا چه زمانی حسینی هستیم را به زیبایی تبیین میکند.«هیچیک از ما اطمینان نداریم که آیا من هماینک با حسین هستم یا خیر؛
من در مدینه با حسین هستم، من از مدینه تا مکه با حسین هستم، من در مکه با حسین هستم، من با حسین هستم در حالی که از مکه خارج شده است، اما سؤال این است: آیا با حسین خواهم ماند زمانی که نامهی پیمانشکنی کوفیان، آغشته به خون مسلم بن عقیل میآید؟!
آیا از این لحظه تا کربلاء با حسین خواهم ماند؟!
آیا در محاصرهی گرسنگی و تشنگی و مرگ و کشته شدن با حسین خواهم ماند؟!
آیا شب عاشورا با حسین خواهم ماند، آنجا که به من اجازه میدهد که شبانه معرکه را ترک کنم بدون اینکه از کسی خجالت بکشم یا کسی با چشم عتاب آلود به من بنگرد؟!
این است سؤال اساسی! من و شما ادعا میکنیم که ما در خط حسین و در راه حسین هستیم، اما باید تلاش کنیم که در این خط و مسیر باقی بمانیم؛ باید تلاش کنیم که به کربلاء برسیم، باید تلاش کنیم که عاشورائی باشیم، آنهم با ثبات قدم و تسلیم در برابر خدا و عشق به امام و رهبرمان و آماده قربانی شدن در راه دین و ارزشهایمان؛ در نتیجه در روز عاشوراء چیزی جز پیروزی نخواهد بود؛ حال یا پیروزی با شهادت، با سرهای بر نیزه، با خیمههای آتش گرفته، با زنان به اسارت رفته، یا یک پیروزی تاریخی اینچنینی، و یا پیروزیای مانند پیروزی مقاومت اسلامی در جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، و همچنان که فتح فلسطین و قدس را در پی خواهد داشت انشاالله.
اما مهم این است که قدمهای ما، روز عاشورا به اردوگاه حسین برسد و در لشکر حسین ثابت قدم باشیم، و اراده و عقل و عزم ما سست نشود…»
سید حسن نصر الله
خبرگزاری مهر: نم نم باران شروع شده است. هوا تاریک است و صدای اذان مغرب به تو می گوید که روز به پایان رسیده است. این جا و این گوشه شهر اما تازه همه چیز دارد آغاز می شود.. صف خودروها پشت در ورودی پارکینگ طولانی است. هیچ کس اما کلافه و عصبانی نیست. ماموران پارکینگ هم البته عجیبند.نه ظاهرشان به نگهبان های پارکینگ ها می خورد و نه رفتارشان. لبخند از چهره هایشان محو نمی شود و با احترام تمام، سواره ها را راهنمایی می کنند تا در جای مناسب، ماشین را نگه دارند و پیاده شوند و بروند و به مراسم برسند. ورودی مراسم چند متر آن طرف تر است. جایی حوالی پل مدیریت.
این جا یک هیات دانشجویی است. هیاتی که بی ادعا و بی سروصدا، یکی از بهترین نمونه های عزاداری است که شور حسینی را با شعور حسینی همراه کرده است.
در جلوی درب ورودی خادمان هیات منتظرند تا با یک لبخند، به تو خوشامد بگویند و راهنمایی ات کنند. خادمانی که خودشان دانشجوی همین دانشگاه اند و عضو همین هیات متفاوت .هیاتی که این روزها خیلی بیشتر از قبل اسمش سر زبان ها افتاده. هیات «میثاق با شهدا»ی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع).
از هیات دانشجویی تا هیات مردمی
حالا دیگر مردم تهران، این جا را خیلی بیشتر از قبل می شناسند. نه فقط به خاطر دانشگاه معروفش . بلکه به خاطر هیات عزاداری اش که ویژگی های منحصر به فردش، هرروز و هرشب سینه به سینه و چهره به چهره بین اهالی تهران می چرخد و گزینه مناسبی شده برای آن ها که می خواهند یک عزاداری درست و حسابی و قابل قبول، به دور از آفت های رایج این روزها و شبهای هیات ها را تجربه کنند. هیاتی که می تواند برای خیلی از هیات های مذهبی دیگر یک الگوی موفق باشد.
خود بروبچه های بسیج دانشگاه امام صادق(ع) می گویند سابقه هیات دانشجویی شان خیلی بیشتر از این دو سه سال اخیر است که هیات، اسمی تر و معروف تر شده است. یعنی سابقه ای حدود 22 سال . در سایت اینترنتی این هیات درباره شکل گیری هیات میثاق با شهدا آمده است:« سال ۶۹ یعنی یکسال پس از فرمان تشکیل بسیج دانشجویی و طلاب توسط امام خمینی رحمه الله علیه و ایجاد بسیج دانشجویی دانشگاه، ضرورت و کمبود یک هیئت دانشجویی کاملاً احساس گردید و با رویکرد تجدید پیمان و میثاق با شهیدان سمت و سویی شهدایی گرفت و لذا نامش شد: هیئت میثاق با شهداء.از همان سال ها بود که خادمین هیئت میثاق با برگزاری جلساتی هفتگی در داخل محیط خوابگاهی به عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام می پرداختند و یادی هم از رفیقان سفر کرده خود می کردند.»
هیات با همین فعالیت ها کم کم گسترده تر شد و آن قدر منسجم شد که بتواند پذیرای مهمانان خارج از دانشگاه هم باشد و از یک هیات دانشجویی خصوصی به یک هیات موفق عمومی تبدیل شود. این اتفاق در روزهای فاطمیه سال 85 رخ داد و درهای دانشگاه و هیات «میثاق با شهدا» به روی عموم مردم باز شد.
حضور سخنرانان بنام و واعظان خوشنام همراه با مداحان جوان (که از دانشجویان مقاطع فوق لیسانس و دکترای دانشگاه هستند) هم دلیلی بود برای این که استقبال مردم از این هیات دانشجویی روز به روز بیشتر شود. اما فقط سخنران و مداح، ویژگی این هیات دانشجویی نیست. تفاوت های این هیات دانشجویی در این چیزها خلاصه نمی شود.
برپایی مهدکودک و تعزیه در هیات نوجوانان
این جا فقط عزاداری نمی کنند. «میثاق با شهدا» اگرچه یک هیات دانشجویی است. اما برای همه اعضای خانواده، برنامه دارد. شاید به خاطر همین باشد که جمع خادمان هیات به دهها نفر می رسد.غیر از مجلس اصلی که در مسجد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار می شود، یک جمع بزرگ از بروبچه های هیات هم در گوشه و کنار هیات دارند مراسم دیگر را برگزار می کنند. مراسمی که هرکدامش ویژه افراد دیگر خانواده است.
هیات نوجوانان با برپایی مراسم تعزیه خوانی برای سنین نوجوانی تدارک دیده شده تا آنها را با فرهنگ عاشورا بیشتر آشنا کند. مهدکودک برای نگهداری کودکان توسط چند داشجوی دختر که از خادمین هیات هستند اداره می شود تا پدران مادران این کودکان بتوانند با فراغ بال از مراسم استفاده کنند. همچنینغرفه های عرضه کتاب و لوح فشرده، گروه های نمایشی و ...
اجرای همه به عهده بچه های هیات است. بچه هایی که همه شان دانشجو و فارغ التحصیل کارشناسی ارشد و دکترا هستند. از رفتارشان با مردم مشخص است که «خادم سیدالشهدا بودن» را عبادت می دانند.
غیر از این ها سروکار بروبچه ها با اینترنت هم هست. غیر از سامانه اطلاع رسانی پیامکی، سایت اینترنتی هیات هم، به روز است و سخنرانی ها و مداحی های شب های قبل به تفکیک روز و سبک در دسترس و آماده دانلود است. حاشیه های هرشب، در سایت منتشر می شود و تصاویر هرشب نیز برروی لینک های جداگانه قابل دسترسی است. غیر از این ها در شبکه های اجتماعی هم وضعیت ظرفیت پارکینگ ها لحظه به لحظه به روز می شود .سایت هیات را می توانید این جا ببینید.
عبودیت و تاثیر آن در سبک زندگی
موضوع سخنرانی ها و مداحی ها هم از دیگر نکته های قابل توجه در این هیات است. حجت الاسلام «علیرضا پناهیان» سخنران دهه اول محرم امسال هیات، موضوع «عبودیت و ارتباط آن با سبک زندگی» را برای سخنرانی های امسال هیات انتخاب کرد. موضوعی که برای بسیاری از عزاداران جالب و تکان دهنده بود.
اینجا همه مداحند / خبری از آهنگ ترانه های لس آنجلسی نیست
مداحی های هیات هم در نوع خود کم نظیر است. «میثم مطیعی» و «امیر عباسی» با اشعاری که شاعران جوان و خوش ذوق برایشان سروده اند، هرشب میان قیام عاشورا با موضوعات روز پیوندی جالب برقرار می کردند. تکیه بر مقتل خوانی و منابع مستند تاریخی به همراه ملودی های ابداعی و دوری از سبک های ترانه های معروف نیز از ویژگیهای میثم مطیعی است که این مداح جوان و دانشجوی دکترای دانشگاه امام صادق(ع) را به یکی از مداحان خوشنام این سالها تبدیل کرده. تا جایی که او را در زمره مداحان مراسم سوگواری بیت رهبری در سالهای اخیر هم قرار داده. سفر حج میثم مطیعی در موسم حج امسال نیز مداحی ها و شعرهای او را حال و هوایی دیگر بخشیده است.
شاید اما مهم ترین نکته که سوگواران و شرکت کنندگان در هیات میثاق با شهدا را به هم نزدیک تر می کند، سرود دسته جمعی هیات باشد. سرودی که تقریبا همه آنهایی که پای ثابت هیات هستند، آن را از بر هستند و در هر مراسم هیات، دسته جمعی می خوانند و نمایش وحدت را می سرایند. سرودی که این طور شروع می شود:«هر نفس با شور عاشورا / نغمه «یا لیتنا» دارد/ میکِشد ما را / یک نگاه تو/ میکُشد ما را / قتلگاه تو/ ما بسیجیهای روح الله / با شهیدان عهد خون بستیم /روز اول یا علی گفتیم / تا به آخر با علی هستیم». این سرود را می توانید در اینجا بشنوید.
آشپزهایی که سه روز از آشپزخانه بیرون نرفتند
اطعام عزاداران هیات میثاق با شهدا هم در نوع خودش جالب است. اطعام این جا هم درست مثل همه کارهای دیگر هیات، خودگردان است. شاید برای همین باشد که هیات، بیشتر از چند شب نتوانست از مردم با شام پذیرایی کند. برخی آشپزها هم از خود بروبچه های دانشگاه هستند. آشپزهایی که می گویند سابقه داشته که سه شبانه روز پشت سر هم از آشپزخانه هیات بیرون نزنند.
بسیجیانی که یک شب هم عزاداری نکردند
ساعت از 10 شب گذشته. حالا دیگر مراسم تمام شده و جمعیت به سمت خروجی ها در حال حرکتند. باران با سوز سرما همراه شده و زمین خاکی پارکینگ را گل آلود کرده است.صف ماشین های منتظر خروج از پارکینگ ها طولانی است. چهره های خادمان اما دیدنی تر شده است. با کفشهایی در گل و لای فرو رفته و لباس هایی که باران نمناکشان کرده است، همان جا ایستاده اند و خودروها را هدایت می کنند. رفتارشان اما بر عکس ظاهر و لباسهایشان هیچ تغییری نکرده. همچنان لبخند بر لب دارند و در کمال احترام صحبت می کنند.«التماس دعا»یی می گویند و خودروها را راهی می کنند. انگار تمام کارها و رفتارهایشان برنامه ریزی شده است. دانشجویان بسیجی که صورتشان از سرما گل انداخته. اما لبخند از چهره اشان محو نشده است با اینکه حتی نتوانستند یک شب هم عزاداری کنند!
در خود تمام مرثیهها را مرور کرد
ذهنش ز روضههای مجسّم عبور کرد
شاعر بساط سینهزدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده ست
در بیتهاش مجلس ماتم به پا شده ست
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی ازمحتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژههاست
شاعر شکست خوردهی طوفان واژههاست
بیاختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد واژهی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه میکند
دارد غروب فرشچیان گریه میکند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا، بیریا کشید
حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید
در خون کشید قافیهها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود
خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...
در خلصهای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس
حمیدرضا برقعی
(شهید سید مرتضی آوینی)
نه تنها جان خود را هدیه بر درگاه آوردم
الها هر چه دارم من به قربانگاه آوردم
نه تنها یک گلستان لاله دارم بهر پژمردن
کنارش یک نیستان نالۀ جانکاه آوردم
حسینم من حسینم آفتاب روز عاشورا
که در این آسمان هم اختر و هم ماه آوردم
بود حجاج را در کعبه یک قربان ولیکن من
خلیل عشقم و چندین ذبیح الله آوردم
پی تکمیل عاشورای خونینم خداوندا
ز اکبر تا به اصغر جمله را همراه آوردم
در کوچه ها نسیم بهشت محرّم است
این شهر بی مجالس روضه جهنّم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلّی عشق مجسّم است
شکر خدا که هیئتمان باز دایر است
شکر خدا که بر سر این کوچه پرچم است
بیرون ندیده اید زنی ایستاده است؟
بالش شکسته است، قدَش هم کمی خم است
لبخند تلخ فاطمه بر تک تک شما
یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است
من که ندیدمش دم در، خب شما چطور؟
صد حیف سوی چشم گنهکار ما کم است
پرواز می کنیم از این پیله های تنگ
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرّم است
در مجلس عزای امام قتیل اشک
روضه به شور و واحد و نوحه مقدّم است
وحید قاسمی
ارباب صدای قدمت می آید
هنگامه ی اوج ماتمت می آید
ما در تب و تاب غم تو می سوزیم
چند روز دگر محرمت می آید