قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

صبح‌ها بعد از نماز می‌نشست و دعا می‌کرد؛ معنویتش خیلی بالا بود. یک روز بعثی‌ها ریختند داخل و همه را زدند؛ به پیرمرد گفتند: «تو اینجا چه می‌خوانی؟» او گفت: «به کوری چشم دشمنان برای امام خمینی رهبر عزیزم دعا می‌کنم».

خبرگزاری فارس: پیرمردی که زیر شکنجه بعثی‌ها برای امام دعا می‌کرد

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، پیر و جوان به فرمان امام‌شان برای جهاد رفته بودند و تا آخرین قطره خون‌شان هم پای این عهدی که بسته بودند، ایستادند.

«علیرضا علی‌دوست» از آزادگان دفاع مقدس، روایت می‌کند از پیرمردی که حتی  در زیر شکنجه بعثی‌ها برای امام(ره) دعا می‌کرد.

روزهای آخر عملیات خیبر بود؛ پیرمرد صورت و دهانش مجروح شده و افتاده بود؛ حجم آتش دشمن به قدری وسیع بود که کسی قادر به کمک نبود. همانجا در دام بعثی‌ها افتادیم.

پیرمرد تا مدتی نمی‌توانست غذا بخورد؛ اما خیلی به بچه‌ها روحیه می‌داد؛ با دیدن او فراموش می‌کردیم که اسیر جنگی هستیم؛ صبح‌ها بعد از نماز می‌نشست و دعا می‌کرد؛ معنویتش خیلی بالا بود.

یک روز عراقی‌ها ریختند داخل اسارتگاه و همه را زدند؛ به پیرمرد گفتند: «تو اینجا چه می‌خوانی؟» گفت: «دعا می‌کنم» گفتند: «چه دعایی!؟» گفت: «به کوری چشم دشمنان به امام خمینی رهبر عزیزم دعا می‌کنم».

موقع آمار صبح او را بردند و تا توانستند پیرمرد را زدند؛ او را داخل زندان انداختند؛ بدون آب و غذا!

ما او را می‌دیدیم؛ صحبت می‌کردیم اما اجازه رساندن آب و غذا به او نداشتیم؛ چهار روز به این منوال گذشت؛ همه ناراحت بودند؛ روز چهارم ضعیف‌تر شده بود؛ نمازش را نشسته خواند؛ بعد به جای تعقیبات شروع کرد با حضرت زهرا(س) درد دل کردن ... «فاطمه جان به فریادم برس، از تشنگی مُردم».

آن روز به قدری نالید تا به خواب رفت؛ همان روز یک لیوان چای از دید نگهبان مخفی کردیم؛ خوشحال بودیم که تا از خواب بیدار شد به او بدهیم؛ ساعتی بعد بیدار شد؛ سیمایش برافروخته بود؛ بسیار شاداب بود؛ احساس ضعف نمی‌کرد؛ شروع کرد به خندیدن.

چای که برایش آوردیم، گفت: «ممنون، نوش جانتان! الان در عالم خواب حضرت زهرا(س) هم از غذا سیرم کرد و هم از شربتی بسیار شیرین! هنوز شیرینی آن شربت زیر زبانم هست.

حاج محمد حنیفه احمدزاده، پیرمرد مشهدی را به اسارتگاه دیگری تبعید کردن؛ آنجا هم زیر شدیدترین شکنجه‌ها بود؛ او به سختی مریض شد؛ بعد هم چهار نفر از اسرای ایرانی پیکر بی جان او را به بیرون اردوگاه بردند و حاج محمد را غریبانه به خاک سپردند.

نظرات  (۲۴)

سلام
جالب بود
باید یاد بگیریم...
  • وبگرد بسیجی
  • سلام همسنگر قبول باشه
    لینک شدی شما هم...
    یاعلی
    پاسخ:
    سلام شما هم لینک شدید
  • سجاد عبدی
  • اللهم عجل لولیک الفرج
    تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات...
    اللهم صل علی محمد و آل محمد
    بروزیم...
  • ثاقب زهرا
  • خیلی جالب بود
    روحش شاد
    قال رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله :

    مَن لَم یُغفَر لَهُ فی رمضانَ ففِی أیِّ شَهرٍ یُغفَرُ لَهُ؟!

    پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: کسى که در رمضان آمرزیده نشود، در کدام ماه آمرزیده خواھد شد؟

    میزان الحکمه، روایت 7459

    سلام
            24 تیر تولد رهبرمون اگر میتوانید یه طرح یه مطلب یا یه عکس در وبلاگ بزارید.
  • فرزند آدم
  • نتیجه ی درراه خدا بودن اینه ..ازاین دست ماجراها زیاد شنیدیم ..دستگیری اهل بیت..
    ممنون
  • سجاد عبدی
  • زیبا...
    شهدا شرمنده ایم...
    بروزیم با دلنوشته ای از سفرنامه
  • در مسیر عشق
  • سلام
    بسیار زیبا بود
    خوش به سعادتش که توسط حضرت زهرا(س) سیراب شدند ...
    رسیدن ماه مهمونی خدا مبارک ...
    التماس دعا در این روزها و شب های عزیز
    سلام داداش........ماه رمضان برشما مبارک...
    محتاج دعا هستم...دعا واسه من یادتون نره.یاعلی...
    با سلام خدمت شما وبلاگ نویس محترم

    مطلب شما با لینک زیر در سایت " نقل قول " در قسمت شهدا نوشت درج گردید:

    http://naghleghol.ir/index.php/shohada-2/961-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%AF

    با تشکر از مطلب زیبای شما/
  • روح الله فاضل
  • بسیار زیبا و تاثیرگذار بود....
    روحش شاد
  • محمد مرمرپور
  • سلام .
    در ایام ماه مبارک هر روز به روز هستم .
    با آن ها ...
    در دعای روز اول ماه رمضان می خوانیم: "اللهمَّ اجعل صِیامی فیهِ صِیامَ الصائِمین، وَ قِیامی فیهِ قِیامَ القائِمین، وَ نَبِّهنی فیهِ عَن نَومَةِ الغافِلین، وَ هَب لی جُرمی فیهِ یا اِلهَ العالَمین، وَاعفُ عَنّی یا عافِیاً عَنِ المُجرِمی".

    "خداوندا ! روزه‌ام را در این ماه روزه روزه داران قرار ده و شب زنده داری‌ام را شب زنده داری شب زنده داران و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران و ببخش گناهم را در آن ای معبود جهانیان و از من درگذر، ای در گذرنده از گنهکاران".

  • گمنام والفجر مقدماتی
  • سلام متن زیبایی بود در مورد خاطرات آزادگان کتاب حکایت زمستان نوشته سعید عاکف را پیشنهاد می کنم
    پاسخ:
    سلام
    ممنون از پیشنهادتون
  • رها پاک سرشت
  • دلم کمی محرم میخواست..

    خدا گفت:

    قدر زود تر

    می آید آمده باش!

    تا شب قدر وقت داری....

    ضامن پیدا کنی برای دلت...

    سلام 
    بدو که ی مطلب از رهبرم گذاشتم آخه خیلی دوسش دارم
    baran313.blog.ir

    آمد رمضــــــــان و التــــــــهابــــــــی ست به لــــــــب

    هر لحظـه مــــــــرا حسرت آبــــــــی ست به لــــــــب

    با شــــــــوق لــــــــب تــــــــو “ربنــــــــا” می خوانـــم

    هر بوسـه به پــای تـــــو دعای مستجابی ست به لــب

    اللهــــــــم عجــــــــل لــــــــولیــــــــک الفــــــــرج

     

     

    سلام با آرزوی توفیق در ماه مبارک رمضان

    /التماس دعا/

     شهر دل برگسل زلزله ها ساخته ایم

                               کدخدای ما به دل ما در پی ابادی نیست

                               ما گره خورده بر ان طره ی گیسوی توایم

                               خواهش قلب اسیران  تو ازادی نیست


                     یا صاحب الزمان

    خدایا ما را به شهدا برسان خصوصا از لحاظ اخلاق
    سلام
    شیطان نفر اصلی است یا هوا و هوسهای نفسانی ما؟
    baran313.blog.ir
  • رها پاک سرشت
  • درویش شعر میگویید شما؟!زندگی ام بهم ریخنه است....

    به جر این دو انگشتر و گوشه و ی مسجد شما جایی ندارم‘کسی را ندارم!

    -کسی نداری؟!...خیالت بی کس است که کس ندارد؟ نه.....

    کس بی کسان علی است...یا علی مددی! این ناکس است که کس ندارد...فهمت بیجیک گرفت؟؟

    بروزم!

    این یک داستان واقعی است شاید پند آموز باشد…

     

    مادرم یک چشم نداشت. در کودکی براثر حادثه یک چشمش را ازدست داده بود.

    من کلاس سوم دبستان بودم و برادرم کلاس اول. برای من آنقدر قیافه مامان عادی

    شده بود که در نقاشی‌هایم هم متوجه نقص عضو او نمی‌شدم و همیشه او را با


    دو چشم نقاشی می‌کردم. فقط در اتوبوس یا خیابان وقتی بچه‌ها و مادر و


    پدرشان با تعجب به مامان نگاه می‌کردند و پدر و مادرها که سعی می‌کردند

     

    سلام ودرود

     

     خیلی متاثرشدم .   روحش شاد . وراهش پرمستدام .  خداوند روح ایشون را با آقاموسی بن جعفر محشور بگرداند .

     

    التماس دعا دارم

     

    یاعلی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">