قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۱
فروردين

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن
فقط زمانی گریه کن که

مردان ما غیرت را فراموش می کنند
و زنان ما عفت را

 وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت
مادرم گریه کن...!!! که اسلام در خطر است .....

شهید سعید زقاقی

  • رضا غفاریان
۳۰
فروردين

حالا دیگر کودکان دبستانی هم می دانند که

"مهدیه" اسم مکان است

و "فاطمیه" اسم زمان،

اما من منتظر می مانم تاروزی که

مهدیه اسم "زمان"شود و فاطمیه اسم "مکان"...

                                                 امام زمان

  • رضا غفاریان
۲۹
فروردين

در وبلاگ  شهدا زنده اند در قسمت درباره وب اینچنین نوشته شده است:

 می نویسم “کانال”…
سرمایی ها یاد کولر می افتند،
دیپلمات ها یاد سوئز،
رسانه ای ها یاد تلویزیون
اما دل دار ها یاد “حنظله” می افتد، یاد “کمیل”

  • رضا غفاریان
۲۳
فروردين

س مثل سیلی...

یک جمله بود ذکر لب حضرت زهرا
من مات علی حب علی مات شهیدا



  • رضا غفاریان
۱۸
فروردين

زیر باران دوشنبه بعداز ظهر || اتفاقی مقابلم افتاد

وسط کوچه ناگهان دیدم || زن همسایه بر زمین افتاد

****

سیب ها روی خاک غلتیدند || چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را... نمی دانم || در من انگار می شود تکرار

****

آه سردی کشید، حس کردم || کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه || پسر کوچکش رسید از راه

****

گفت آرام باش چیزی نیست || به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن || مرد گریه نمی‌کند پسرم

****

چادرش را تکاند با سختی || یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما || ناله هایش فقط تماشا شد

****

صبح فردا به مادرم گفتم || گوش کن! صدای روضه‌ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم || در و دیوار خانه‌ای مشکی است

****

با خودم فکر می کنم حالا || کوچه‌ی ما چه قدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه || راستی فاطمیه نزدیک است

 

  • رضا غفاریان
۱۴
فروردين

خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشگِله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
 چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!

  • رضا غفاریان
۱۳
فروردين

مبـــارک است! خوشا! سیــزده بدر شده ایم

بـــــدون مهــــــدی زهــــــرا ز ره بدر شده ایم

رخ دوازدهــــــم نــــــدیده بـــــدون حضرت ماه

به ضــــــرب و زور و مــــــجازا بهار تر شده ایم

امام عشق سیه پوش و سیـــنه اش پر خون

و ما به شوق شــــباهت به رنگ زر شده ایم

و مـــــادری کـــــنار دری نشـــسته در سجده

خدا ببخـــــش که اینگونه خیره سـر شده ایم

دوباره حــــال غزل منقــــلب شده بی دوست

دوباره اشــک پیاپی که بــــی سحر شده ایم

پی نوشت:عکس مربوط به طلاییه 91 است.

  • رضا غفاریان
۱۰
فروردين

امسال حماسی حماسی هستیم                           در مدرسه علـی شنـاسی هستیـم

ای فتنه گران خیال خامی نکنید                          ما کارشـناسـان سـیاسـی هستیم

بر سـفره نان خشـک هم بنشینیم                  پــیـروز نبـــرد اقتـصـادی هستیم

امام خامنه ای

  • رضا غفاریان
۰۸
فروردين

چه غریبانه قدم میزدی ؛ میان رفیق هایی که رفتند... و حالا تو مانده ای
و نارفیق هایی که هریک سهمی در غربتت ، در سپید کردن موهایت
دارند... جانم به فدایت ...

  • رضا غفاریان
۰۸
فروردين


   خیلــــــــی ها را صــــــــدا میزنند   

امـّـــا

   تنها عده ای میشنوند ! 

گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک شهید

 هممون میدونیم شهید زندست و به انقلابی که به ثمر رسونده, سر میزنه و مدام اونو از گزند خطرات و تهدیدات حفظ میکنه. 

حالا تصور کنیم یا یکی از شهدا بتونیم رابطه دوستی - عاطفی برقرار کنیم.... 

فکر میکنین چه اتفاقی میفته !؟

      روح شهید با روح شما رفیق و همراه میشه.

      از فردا حضور شهید رو همیشه کنار خودتون احساس میکنید چون روح شما همیشه همراهتونه !

      در طول روز هواتونو داره ( موقع درس خوندن, نماز و انجام طاعات, غذا خوردن, مسجد رفتن, گردش و همه فعالیته ها.... ) 

      براتون مدام دعا میکنه چون شهدا فوق العاده رفیق باز بودن و هستند !

      نه تنها برای نماز صبح که بعد از مدتی برای خوندن نماز شب هایی باصفا بیدارتون میکنن.

      در هر مرحله از زندگی که چند گزینه انتخاب داشته باشید, به راحتی گزینه اصلح رو نشونتون میدن.

      لذت بندگی, عبادت, طاعت و معنویت رو به دوست خودشون خواهند چشاند.

      برای جوونهای در آستانه ازدواج, یه همسر خوب پیدا میکنن. یه دختر خانم یا آقا پسر خوب که اتفاقا اونم به شهید شما ارادت داره !!!

حالا به این مثلث فکر کنین :

     شما + دوست شهید شما + همسر شما (ارادتمند دیگر شهید)

          و در نهایت و اوج این رابطه این مثلث شکل خواهد گرفت :

     شما + دوست شهید شما + خــدا

      نسئل الله منازل الشهداء

  • رضا غفاریان
۰۷
فروردين

با سلام

از نگاه شما مهمترین بخش از سخنرانی آغاز سال نو امام خامنه ای در حرم مطهر رضوی چیست؟

  • رضا غفاریان
۰۶
فروردين

سلام مادر ۱۸ ساله ی سادات

دلم خیلی گرفته ، میدونم اونی که شما میخواید نیستم اما عاشقتونم

خودتون میدونید وقتی فاطمیه میشه چقدر دلم میگیره ، یادتونه هروقت میام شلمچه از شما چقدر خجالت میکشم

کفشامو در میارم و با خجالت رو خاکایی راه میرم که شما قدم گذاشتین

۲۲ سال از عمرم گذشت اما یادم نمیاد به شما مادر گفته باشم

خودمو در حدی نمیبینم که بخوام به شما بگم مادر

اما هروقت فاطمیه میشه هوای دلم بدجور بارونی میشه

میرم لباس مشکیمو در میارم و سرتا پا سیاه پوشتون میشم

دلم نمیاد فاطمیه باشه و من رنگی جز سیاه بپوشم

آره خانوم بازم داره فاطمیه میاد بجز اینکه باید آماده ی

پوشیدن لباس مشکی بشم باید آماده ی حرفای خیلیا باشم

بازم هزارتا انگ افسرده و خشکه مقدس بهم میزنن

بازم میگن بسه روضه ، بسه عزا ، بسه مشکی پوشیدن

بازم باید بشنویم و سکوت کنیم چون وقتی باهاشون بحث میکنیم نمیفهمن

هیچ کدومشون نمیدونن مسمار و در سوخته یعنی چی 

نمیدونن شهادت محسن شش ماهه یعنی چی،

نمیفهمن یادگار پیغمبرو شهید کردن یعنی چی

کاش میفهمیدن نماز شب با پهلوی شکسته خوندن چقدر سخته

مادر سادات! وقتی مادرم مریض بود و بخاطر عفونت ریه اش سینش

 خس خس میکرد و شبا نمیتونست بخوابه تازه فهمیدم حسن و حسین و

 زینب چی کشیدن

اما این کجا و اون کجا

حالا مارو بخاطر عزای شما مسخره میکنن اما ما راضی هستیم

فقط تورو به غربت علی (علیه السلام) کمکمون کن که تحمل کنیم

یا مولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی

http://madyooneshohada.blogfa.com/

  • رضا غفاریان
۰۵
فروردين


بانو! این شعله های عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب می خواند.
من اشک های تو را بر کوچه پس کوچه های سرد و خسته مدینه یافتم.
خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را می نوشتی، خواندم.
من نشان کبودین تو را از قافله هایی که از کناره بقیع می گذشتند گرفتم....
می‏اندیشم به لحظه‏ای که علی، در ظلمات تاریک‏ترین شبِ بی‏مهتاب، پنهان، پیکر تو را از شهر می‏کوچاند.
بیش از این نمی‏گویم که داغِ دلِ مولا، خود، حدیث سوزانِ دیگری است.
آه از غربت بی‌انتهای علی، آه که چقدر علی مظلوم و تنها مانده است...

تو را پنهان از چشم‌های بخیل روزگار به خاک سپردم تا حسرت دیدار مزارت تا قیامت، دل‌های گنه‌کارشان را به آتش بکشد.
تو را که ناموس حق بوده‌اى، دور از دست‌ها و چشم‌های نامحرم زمین دفن کردم.
بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ‌کس نشان مزارش را بداند.

  • رضا غفاریان
۰۱
فروردين

در فکه که بودیم کفشها را در آوردیم و با با پای برهنه روی رمل ها میرفتیم.در اواسط راه با یکی از بچه ها که در اردو شناخته بودمش هم مسیر شدیم.همینطور که صحبت میکردیم از داغ بودن رمل ها در این وقت ظهر حرف میزدیم و شکایت میکردیم.دوستم با یک تلنگر به موقع مرا منقلب کرد.

فکه

  • رضا غفاریان