قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با موضوع «ایام مناسبتی :: فاطمیه» ثبت شده است

۱۳
فروردين

مادر دو بخش دارد و ما هر چه میکشیم از بخش دوم است...السلام علیک یا ام ابیها

 

ایام فاطمیه تسلیت باد.

  • رضا غفاریان
۱۰
فروردين

سلام بانو

این که این روز ها نمی نویسم و مطلبی نمی گذارم نه اینکه یادم نیست که فاطمیه است ، نه ...

آخر شما مادر ما هستید(اگر البته ما لیاقت فرزندی و لیاقت مادر گفتن به شما داشته باشیم)، ناموس ما هستید،نمی شود هر چیزی را گفت.... نمی شود به هرکسی گفت .

از کدامین درد می شود گفت ؟ از درد پهلو ؟یا از پوشاندن 95 روزه صورت خود از همسرتان برای ندیدن زخم سیلی.

مادر! این شبها فقط می توان مثل شمع سوخت از عمق جان و دم بر نیاورد....

دم بر نیاورد از ظلم و ستم ملعونینی که حتی به پیکرتان هم رحم نمیکردند(اگر میتوانستند).

 یک نفر میگفت اگر کسی آن روز در کوچه تعرض نمی کرد هیچ کس جرات نداشت فردایی دیگر در کربلا بر پیکر سالار شهیدان اسب ها بدواناند.

 

  • رضا غفاریان
۲۳
فروردين

س مثل سیلی...

یک جمله بود ذکر لب حضرت زهرا
من مات علی حب علی مات شهیدا



  • رضا غفاریان
۱۸
فروردين

زیر باران دوشنبه بعداز ظهر || اتفاقی مقابلم افتاد

وسط کوچه ناگهان دیدم || زن همسایه بر زمین افتاد

****

سیب ها روی خاک غلتیدند || چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را... نمی دانم || در من انگار می شود تکرار

****

آه سردی کشید، حس کردم || کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه || پسر کوچکش رسید از راه

****

گفت آرام باش چیزی نیست || به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن || مرد گریه نمی‌کند پسرم

****

چادرش را تکاند با سختی || یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما || ناله هایش فقط تماشا شد

****

صبح فردا به مادرم گفتم || گوش کن! صدای روضه‌ی کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم || در و دیوار خانه‌ای مشکی است

****

با خودم فکر می کنم حالا || کوچه‌ی ما چه قدر تاریک است

گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه || راستی فاطمیه نزدیک است

 

  • رضا غفاریان
۱۳
فروردين

مبـــارک است! خوشا! سیــزده بدر شده ایم

بـــــدون مهــــــدی زهــــــرا ز ره بدر شده ایم

رخ دوازدهــــــم نــــــدیده بـــــدون حضرت ماه

به ضــــــرب و زور و مــــــجازا بهار تر شده ایم

امام عشق سیه پوش و سیـــنه اش پر خون

و ما به شوق شــــباهت به رنگ زر شده ایم

و مـــــادری کـــــنار دری نشـــسته در سجده

خدا ببخـــــش که اینگونه خیره سـر شده ایم

دوباره حــــال غزل منقــــلب شده بی دوست

دوباره اشــک پیاپی که بــــی سحر شده ایم

پی نوشت:عکس مربوط به طلاییه 91 است.

  • رضا غفاریان
۰۶
فروردين

سلام مادر ۱۸ ساله ی سادات

دلم خیلی گرفته ، میدونم اونی که شما میخواید نیستم اما عاشقتونم

خودتون میدونید وقتی فاطمیه میشه چقدر دلم میگیره ، یادتونه هروقت میام شلمچه از شما چقدر خجالت میکشم

کفشامو در میارم و با خجالت رو خاکایی راه میرم که شما قدم گذاشتین

۲۲ سال از عمرم گذشت اما یادم نمیاد به شما مادر گفته باشم

خودمو در حدی نمیبینم که بخوام به شما بگم مادر

اما هروقت فاطمیه میشه هوای دلم بدجور بارونی میشه

میرم لباس مشکیمو در میارم و سرتا پا سیاه پوشتون میشم

دلم نمیاد فاطمیه باشه و من رنگی جز سیاه بپوشم

آره خانوم بازم داره فاطمیه میاد بجز اینکه باید آماده ی

پوشیدن لباس مشکی بشم باید آماده ی حرفای خیلیا باشم

بازم هزارتا انگ افسرده و خشکه مقدس بهم میزنن

بازم میگن بسه روضه ، بسه عزا ، بسه مشکی پوشیدن

بازم باید بشنویم و سکوت کنیم چون وقتی باهاشون بحث میکنیم نمیفهمن

هیچ کدومشون نمیدونن مسمار و در سوخته یعنی چی 

نمیدونن شهادت محسن شش ماهه یعنی چی،

نمیفهمن یادگار پیغمبرو شهید کردن یعنی چی

کاش میفهمیدن نماز شب با پهلوی شکسته خوندن چقدر سخته

مادر سادات! وقتی مادرم مریض بود و بخاطر عفونت ریه اش سینش

 خس خس میکرد و شبا نمیتونست بخوابه تازه فهمیدم حسن و حسین و

 زینب چی کشیدن

اما این کجا و اون کجا

حالا مارو بخاطر عزای شما مسخره میکنن اما ما راضی هستیم

فقط تورو به غربت علی (علیه السلام) کمکمون کن که تحمل کنیم

یا مولاتی یا فاطمه الزهرا اغیثینی

http://madyooneshohada.blogfa.com/

  • رضا غفاریان
۰۵
فروردين


بانو! این شعله های عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب می خواند.
من اشک های تو را بر کوچه پس کوچه های سرد و خسته مدینه یافتم.
خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را می نوشتی، خواندم.
من نشان کبودین تو را از قافله هایی که از کناره بقیع می گذشتند گرفتم....
می‏اندیشم به لحظه‏ای که علی، در ظلمات تاریک‏ترین شبِ بی‏مهتاب، پنهان، پیکر تو را از شهر می‏کوچاند.
بیش از این نمی‏گویم که داغِ دلِ مولا، خود، حدیث سوزانِ دیگری است.
آه از غربت بی‌انتهای علی، آه که چقدر علی مظلوم و تنها مانده است...

تو را پنهان از چشم‌های بخیل روزگار به خاک سپردم تا حسرت دیدار مزارت تا قیامت، دل‌های گنه‌کارشان را به آتش بکشد.
تو را که ناموس حق بوده‌اى، دور از دست‌ها و چشم‌های نامحرم زمین دفن کردم.
بگذار همه تا ابد بدانند دختر معصوم رسول خدا چنان از امت خویش در ستم بود که نخواست هیچ‌کس نشان مزارش را بداند.

  • رضا غفاریان
۲۹
اسفند

رسیده عید و دلها شاد و خرم

همه در فکر دیدارند با هم

همه آماده اند سفره بچینند

به فکر سفره های هفت سین اند

منم در سفره دارم هفت سین را

ولی توأم شده با داغ زهرا

بود سین نخستین سیلی کین

ببین بر سفره سین دومم را

که سویی نیست در چشمان زهرا

بگویم سین سوم تا بسوزی

که مادر سوخت بین کینه توزی

از این ماتم دل حیدر غمین است

که سین چهارمم سقط جنین است

به روی سفره سین پنجم این است

سر سجاده اش زینب حزین است

شده سفره پر از اشک شبانه

ششم سین مانده سوت و کور خانه

چه گویم ای عزیز از سین آخر

بود آن سینه ی مجروح مادر............

اللهم عجل لولیک الفرج

منتشر شده در وبلاگ خـادم الشــهدا

  • رضا غفاریان