فیض دو جهان به حب مولا بسته است
بر گوشه ای از چادر زهرا بسته است
اجلاس سران پنج و یک(5+1) یک شوخی است
دنیا به گروه پنج تن وابسته است
فیض دو جهان به حب مولا بسته است
بر گوشه ای از چادر زهرا بسته است
اجلاس سران پنج و یک(5+1) یک شوخی است
دنیا به گروه پنج تن وابسته است
سلام بر شعبان و اعیادش، سلام بر حسین (ع)و علمدارش، سلام بر سجاد(ع) و سجودش، سلام بر علی اکبر و جوانی اش و سلام بر نیمه شعبان و ظهور مولودش
آغاز ماه رسول خدا مبارک باد
4- «خدا در همه زندگی و کارهای امام حضور داشت» این جملهای است که خانم طباطبایی چند بار در کتاب بر آن تاکید میکند و خاطراتی از این حضور در مقاطع مختلف زندگی امام میآورد:
«(اولین دیدار) رو به رو شدن با امام برایم بسیار شورانگیز بود. در طول سفر به چگونگی این دیدار میاندیشیدم. از فرودگاه که سوار اتومبیل شدیم، تا رسیدن به نجف و محله حویش، این موضوع ذهنم را به خود مشغول کرده بود... جملههای احمد درباره آقا را به یاد میآوردم که میگفت: آقا دینش را بر همه کس و همه چیز مقدم میشمارد، حتی بر اعضای خانواده». ( ص 207)
محمد به هر گوشه آسمان که نگریست او را دید.
پس، صدایی به لطافت باران و خوشنوایی آوای جویباران از او برخاست:
ـ ای محم........د!
محمد با لرزه ای آشکار در صدا، پاسخ گفت: بــ........بله؟
ـ بخـ.........وان!
ـ من......؟! چــ......چه بخوانم!؟
ـ نام خدایت را!
ـ چـ.... چگونه بخوانم؟
ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید.
محمد، هم نوا با آن موجود آسمانی، خواندن آغازید:
ـ .... آدمی را از لخته ای خون آفرید.
بخوان؛ و پروردگار تو، ارجمندترین است
همو که به وسیله قلم آموزش داد
و آدمی را، آنچه که نمی دانست، آموخت...
خواندن پایان یافته بود. صدای آسمانی، فروخفت. آنگاه، دیگربار، گوینده آن به هیأت نخستین درآمد؛ و آن توده نور آسمانی، به یکباره کمرنگ، و سپس ناپدید گشت.
عید مبعث مبارک
حجت الله رحیمی متولد 1368/12/24در شهر باغملک دیده به جهان گشود و در سن 9 سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد وی از سال 1380در سطح مساجد وهیئت های شهرستان مداحی می کرد ودر سال 1385 هیئت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود همزمان با راه اندازی این هیئت استقبال کننده از کاروان های راهیان نور چند سالی است که در منطقه جنوب فعالیت داشته است وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده ودر سال 1390به عنوان فرمانده پایگاه بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک منصوب گردید.
3- تاکنون کتابهای خاطرات زیادی درباره انقلاب و امام منتشر شده است، اما تقریباً - به جز معدودی - همه این کتابها شامل خاطرات شخصیتهای سیاسی و اجتماعی است و از فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی آن دوره گفتهاند. در این کتابها فعالیتها و جنبههای سیاسی و اجتماعی امام بازگو و بررسی شده است. هر چند در کتاب «اقلیم خاطرات» موارد متعددی از این جنبههای شخصیت امام نیز آمده است، اما نقطه قوت خاطرات خانم طباطبایی در خاطرات شخصی، خصوصی و خانوادگی امام است. به عبارت دیگر در کتابهای خاطراتی که از شخصیتها تاکنون منتشر شده است، بیشتر بر اخلاق و منش سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی امام تاکید شده است، اما چون خانم طباطبایی با ازدواج با سیداحمد، عضوی از خانواده امام شده است، اخلاق و زندگی شخصی و خانوادگی امام را به خواننده میشناساند.
نکته دیگر اینکه این خاطرات از زبان یک زن روایت میشود. شاید اگر یک مرد مثلاً یکی از اعضای دفتر امام و حتی خود حاج سیداحمد این خاطرات را میگفت، این لطف را نداشت؛ چون احتمالاً او هم بیشتر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی امام را میدید.
اگر بخواهم در یک جمله بگویم، کتابهای خاطرات، زندگی بیرونی امام را روایت میکنند، اما خانم طباطبایی در «اقلیم خاطرات» راوی صادق و بیواسطه زندگی اندرونی بیت امام است و نکات و خاطراتی از زندگی شخصی و خانوادگی امام میآوردند که نه تنها خیلی از دوستاران امام نمیدانند، بلکه وقتی بخوانند شاید باورشان هم نشود. با خواندن این کتاب خواهیم فهمید تصویری که در ذهن ما از امام ساخته شده یا مثلا صدا و سیما از امام به نسل امروزِ امام ندیده ارائه میدهد، چقدر فرق دارد! وقتی کتاب را بخوانید، این را به عینه میبینید. چند نمونه:
- «نکته قابل توجه دیگر در رفتار امام، پاکیزگی، نظم و انضباط ایشان بود. زمانی که که از بیرون میآمدند، نعلینهایشان را در جای هیشگی خود (پشت نردههای جلوی اتاق) میگذاشتند و دستمالی هم روی آن میانداختند تا گرد و غبار روی کفش ننشیند. هنگامی که میخواستند بیرون بروند، کفشهایشان را برمیداشتند و با همان دستمال آن را پاک میکردند و اجازه نمیدادند کسی این کار را بکند. یک بار کارگر خانه این کار را کرده بود؛ او را نهی کرده بودند... برنامه روزانه آقا ثابت و تعریف شده بود. مطالعه، عبادت و دیدار با افراد در وقت معین انجام میگرفت. همان اهتمامی را که به اجرای واجبات و دوری از مکروهات و انجام مستحبات و ... داشتند، به ورزش و پیادهروی و استراحت و رسیدگی به خانواده نیز داشتند... یک شب کارگر خانه پرسید: شام را بیاورم؟ امام نگاه به ساعت کردند و گفتند: 10 دقیقه دیگر. احمد با تعجب پرسید: گرسنه بودن چه ربطی به ساعت دارد؟ شما تا 10 دقیقه دیگر گرسنه میشوید؟ امام پاسخ دادند: اگر ملاک گرسنگی باشد، شاید من هیچگاه میل به غذا نداشته باشم، اما اگر برنامه منظم انجام شود، به همه کارها خواهیم رسید. بارها شنیدم که میگفتند: کسانی توانستهاند موفق شوند که در زندگی دارای نظم و انضباط بودند». (ص 220)
- امام پنج بار آقای لواسانی را برای خواستگاری همسرش میفرستند. داستان خواستگاری از زبان همسر امام: «خواستگاری صورت میگیرد، اما پاسخ منفی شنیده میشود. پس از چند ماه آقا دوباره از آقای لواسانی میخواهد خواستگاری را تکرار کند و باز پاسخ منفی میشنود. در این فاصله تحصیلات پدرم تمام شد و ما قم را ترک کردیم و به تهران بازگشتیم و من به خانه خانم مامانی برگشتم. اما آقای لواسانی در پی درخواست آقا، راه قم - تهران را با وسایل نقلیه آن روز در چندین ساعت به دشواری پیموده و به خانه پدرم میآمد. آخرین بار که پاسخ منفی شنید، از پدرم سبب مخالفتش را میپرسد. پدرم گفته بود پدربزرگ و مادر بزرگش مخالفند و من به احترام آنها حرفی نمیزنم. آنها میگویند او دختری است که در رفاه بزرگ شده و نمیتواند زندگی طلبگی را تحمل کند.... دو سه روزی گذشت که آقا جانم به دیدن ما آمد و گفت: آمدهام برای آخرین بار با قدسی اتمام حجت کنم. این خواستگار افزون بر اصالت خانوادگی دو ویژگی ارزشمند دارد. یکی اینکه بسیار متدین است؛ دوم آنکه بسیار باهوش و درسخوان است و قدسی باید قدر این دو خصلت را بداند. من آمدهام تا خودم پاسخ او را بشنوم.» (صفحات 335-338)
- در صفحات 348 تا 351 کتاب ماجرای اجارهنشینی و هشت بار خانه عوض کردن امام از زبان همسرشان آمده است: «خانه هشتم، در محله یخچال قاضی بود پس از شروع مبارزات در سال های 41-42 شمسی، رفت و آمد به خانه ما زیاد شد. ما مجبور شدیم خانه کوچک همسایه مان، نصرت خانم را اجاره کنیم. به آنجا رفتیم و حیاط و ساختمان بزرگ تر را در اختیار آقایان قرار گرفت. پس از تبعید امام آن خانه را پس دادیم». (ص 351)
- «خانم (همسر امام) در حالی که برخی از نظرات امام را در مسائل خانوادگی نقد کرده و آنها را نوعی سختگیری تلقی میکردند، لیکن دینداری و تعهد امام را میستودند و یادآور شدند که آنچه پدرم در مورد او گفت درست بود. او خود را ملزم به رعایت همه قولهایی میدانست که به پدرم داده بود. به طور نمونه: در بعضی از مخارج خانه سختگیری میکرد و مقید بود که همچون دیگر طلبهها زندگی کند، اما هیچگاه برای استخدام کارگر مخالفتی نکرد و به قولی که والدینم داده بود سخت وفادار بود. نگذاشت که من یک روز را هم بدون کارگر بگذرانم. هرگز از من نخواست تا کارهای خانه را خودم انجام دهم، اما خودم بسیاری از کارها را انجام میدادم... آقای ثقفی (پدر همسر امام) هنگام عقد دخترشان از امام قول گرفتند که در تابستانها به سبب گرما و خشکی هوای قم تمهیدی بیندیشند، تا به دخترشان سخت نگذرد و امام هم به قول خود وفادار بودند. خانم نقل میکردند: آقا مدت 6 سال یا بیشتر به خواسته پدر و مادرم، تابستان من و بچهها را به خانه آقا جانم در تهران میآورد و خود به قم باز میگشت و به تالیف کتابهایش مشغول میشد... دو سال به محلات، دو بار به مشهد، دو بار امامزاده قاسم در تهران، یک سال اصفهان و یک سال هم به همدان رفتیم. آقا بیشتر در تابستان ها کتاب می نوشتند». (صفحات 448 -455)
- «خانم میگفتند: آقا نمیتوانست تمام خواستههای مرا تحقق بخشد، اما همیشه رعایت حال مرا میکرد. او سختگیریهای خاصی داشت، ولی از آنجا که مرا دوست داشت و بسیار به من احترام میگذاشت، این سختیهای زندگی برایم قابل تحمل بود». (ص 359)
- حال و هوای بیت امام موقع درگذشت آقا مصطفی: «من دست حسن را گرفتم و به خانه داداش بازگشتم. امام نیز نزدیک ظهر به آنجا آمدند. به محض ورود، خانم با حالتی بسیار پریشان نزد امام آمدند و گفتند: آقا دیدی چطور شد؟ چه بلایی بر سرمان آمد. آقا پاسخ دادند: خانم به خاطر خدا صبر کن! میدانم که دشوار است. سخت است. اما به حساب خدا بگذار. اگر به حساب خدا بگذاری، تحملش آسان میشود. خدا خودش تحمل این مصیبت را آسان میکند... یک بار وارد اتاق امام شدم. دیدم به سقف خیره شدهاند. از گوشه چشمشان اشک سرازیر بود. مرا که دیدند تکانی به خود دادند و سراغ حسن را گرفتند. سپس گفتند شما تنهایید، حوصلهتان سر میرود. فلان کتاب هست. میخواهی بخوانی؟ سپس به کمد کوچکی که در گوشه اتاق بود و خانم هدایا و سوغاتیهایی را که از ایران میآوردند در آن میگذاشتند، اشاره کردند و گفتند: میخواهی برایت چیزی بیاورم؟» (صفحات 394-396)
- «قطعه طلای کوچکی را آماده کرده بودند. آن را به مناسبت تولد یاسر به من دادند. آنگاه با لبخندی گفتند: دختر نداری، اولاد نداری! من نیز با خنده به ایشان گفتم: شما که پسری همچون احمد دارید، این حرف را میزنید؟ سرشان را تکان دادند و گفتند: احمد استثناست». (ص 473)
- و در خانه نوفل لوشاتو: «یک بار چند خانم جوان به خانم اعتراض کردند که چرا رفتار شما متناسب با شان امام نیست؟ خانم پرسیدند: چطور؟ آنها پاسخ دادند: کسی که اینجا میآید فکر میکند عید دیدنی آمده است، زیرا با شیرینیهای متنوع پذیرایی میشود؛ در حالی که یک لیوان چای و بیسکویت کافی است. اینجا خبری از وضعیت انقلابی نیست. خانم گفتند: دخترم، همه اینها از ایران رسیده و سوغاتی است. این کمد که میبینی از هدایای دوستان پر است. آیا بهتر نیست که من اینها را برای پذیرایی از شما که مهمان من هستید و از راه دور آمدهاید، بیاورم یا از این کار صرف نظر کرده و تظاهر به سادهزیستی کنم؟ چرا نمیتوانید مسائل را از هم جدا کنید و زود قضاوت میکنید؟ آیا این نفاق نیست که من شیرینی را تنها و یا با خانواده خودم بخورم و برای شما که مهمان هستید نیاورم؟ تا در نگاه شما ساده زیست و انقلابی دیده شوم». (ص 477)
- «کنار همه این جنب و جوشها و روزهای پرکاری که امام - در نوفل لوشاتو - داشتند، کارهای شخصی و برنامههای روزانه، توجه به افراد خانواده و دیدار با مهمانها نیز اجرا میشد... برنامههای عبادی واجب و مستحب، اذکار یومیه، تهجد و نماز شب و تلاوت قرآن را مانند همیشه انجام میدادند. همچنین به درخواستهای مراجعان همچون اجرای خطبه عقد، امضاهای یادگاری، دعا برای افراد مریض، میانجیگری و حل اختلاف میان افراد و خانوادهها و پاسخ به پرسشهای شرعی نیز اهتمام میورزیدند». (ص 529)
«اقلیم خاطرات» نگاهی است دیگرگونه به زندگی امام (ره)؛ متفاوت با آنچه که تاکنون درباره بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی گفته شده است:
کتاب «اقلیم خاطرات» خاطرات مستند 10 سال (1347- 1357) فاطمه طباطبایی، عروس امام خمینی (ره) و همسر زندهیاد سیداحمد خمینی را دربردارد که سال گذشته از سوی پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) چاپ شد. «اقلیم خاطرات» در نمایشگاه امسال تهران هم جزو پرفروش ترین کتابهای غرفه موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) بود. نوشته زیر مروری است بر این اثر خواندنی.
2- خانم طباطبایی در دو سه فصل اول به طور مفصل به اجداد و اعضای امام، همسر و خانواده خودش میپردازد که در نوع خودش خواندنی است. نکته جالب آنجاست که به همراه این معرفی، خاطراتی از زبان آنها و یا درباره آنها میآورد. مثلاً در صفحات 261 تا 265 خاطراتی درباره اجداد و پدر حضرت امام از زبان آیتالله پسندیده برادر بزرگ امام آمده است.
در انتظار ادامه خاطره ها باشید.....
یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی!
* ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه
* من چهارشمبه چک دارم !
* منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...
... * پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...
* حالا من چی بپوشم؟!
* ما شماره ماشین مون فرده، فک نکنم بتونیم تــو این حماسه آفرینی حضور بهم برسونیم!
* میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا
* سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم دَدَر!!
* شام هم میدن؟
* ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم
* بگو سر راه نون بگیره...
* ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن بعد از ناهار
نظر شما چیست؟
چه میکنی روزگار میخواهی در این سرمای زمستان بنشینیم و دل تنگی هایمان را برای هم تعریف کنیم هم تو آرام شوی هم من ؛ اصلا بیا به خودمان خیره شویم
بعضی دنبال نشانه ظهور می گردند بعضی دیگر نشسته اند ببینند موعود کی میرسد بعضی هم فقط دعا می کنند، اما انتظار یعنی بندگی خدا ، یعنی تلاش ، یعنی امید
ببین من و تو چه کرده ایم...
علی احمدی
سلام به همه کسانیکه اسلام، اهل بیت و رهبر عزیزمون رو دوست دارن
من یه رزمنده سایبری ام یه سرباز ولایت که دارم میجنگم نمیدونم شما هم اعتقاد دارین که الان جنگه یا نه
اما من با اعتقاد و ایمان کامل دارم تو این جنگ میجنگم
اگه شما هم اعتقاد دارین جنگه پس بیاین همسنگری هامون رو تنها نذاریم
با تمام دوستانی که وبلاگ ارزشی دارن تبادل لینک میکنم آخه ما بچه حزب اللهی ها اگه هوای همو نداشته باشیم که تو جنگ شکست میخوریم
در ضمن در صورت تمایل به اطلاع از بروز رسانی وبلاگ در خبر نامه عضو شوید.
یه بنده خدایی میگفت اگه یکی رو خیلی دوست دارین براش آرزوی شهادت کنید
شاید هوای سرد بهانه ایست
تا تو با حجاب شوی!
دردانه ی پروردگارت...
آری...
خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.
هوای سرد و بارانی مجبورت کرده با حجاب شوی!
ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت می شد
این نیایش های یک نامزد انتخابات مجلسه حالا نمیدونم به مجلس راه یافته یا نه
اگه راه یافته که هر روز باید این نیایش کنارش باشه تا یادش نره کی بوده و چه اهدافی داشته
* خدایا به ما نمایندهای عطا کن تا در چهار سال بعد، بر بیثمری انتخابش افسوس نخوریم و بر بیهودگی کارهایش سوگوار نباشیم.
* خدایا نمایندهای برای ما برگزین که ما را از فاجعه نامیمون تخریب و ثروت سالاری که همهگیر شده و وقاحتش حتی در بین احباب انقلاب از بین رفته و هر کس در آن آلوده نشده باشد، غیر مدبر خوانده میشود در امان دار.
* خدایا تو را سپاس میگویم و از تو میخواهیم نماینده آینده ما را در برابر پول و خواهشهای نفسانی، سر خم فرود نیاورد و منافع مردم را در برابر باندهای قدرت و ثروت ذبح شرعی و قانونی نکند.
* خدایا کسبه و عمله ارتجاع و انحراف با یکدیگر هم آواز شدند و میخواهند عقایدمان را اسیر پسند خرمهرههای خرافات کرده و همه را مقلد عقاید عوامانهای کنند که پوچی آن در زرورقی از سخنهای ظاهر فریب پنهان شده و همه تلاش آن است که به جای معروف منکر فروشند و منکر را به جای معروف بر مردم بنشانند.
* خدایا نمایندهای میخواهیم تا مسئولیت بسیار سنگین نمایندگی را سبک تلقی نکرده و آن را به درشکه حمل منافع اطرافیانش و هم قبیلههایش تبدیل نکند.
* خدایا مدرس وار بودن، مدرس وار زیستن، مدرس وار اندیشیدن، مدرس وار سخن گفتن و مدرس وار سکوت کردن، آنکه شهسوار سیاست در عرصه دیانت و تک سوار دیانت در پهنه سیاست بود و پارسایی را با پالیسی آمیخته و تخصص را در مدیریت ممزوج کرده بود، بر کام نمایندگان ما بچشان.
* خدایا از تو میخواهیم تا نمایندگی و هورا کشیدنها، نام و نان حرام برای او نیاورد و از آنهایی باشد که وکالت را به نفع مردم نمایندگی کند و نام و نان شهرت، شکم او را به خودخواهیها گنده نسازد و قانون این کلمه جادویی را همواره در پیش او فرا یاد آر تا از قانونگذارانی نباشد که قانون شکن باشد و بر قانون شکنان قدرتمند چشم بندد.
خدایا همواره ترا سپاس میگوییم و از تو میخواهیم تکریم و ارزش مردم تنها در زبان نباشد و به آنان بفهماند که به جای آنکه بنوازد نزند، به جای آنکه همگام توسعه باشد، سد راه آن نباشد، حق شناسیها را با حق کشیها پاسخ ندهد و دست فشردن مردم را با سیلی پاسخ ندهد. به جای آنکه از منافع مردم دفاع کند، بر آن حمله نکند و دفاع و تقویت و امید مردم را با سرزنشها و تمسخرهای نومیدکننده تضعیف نکند. آنها را متهم به عوام بودن نکند و از سروری جستن دوری جوید.
* ای خدای بزرگ! نمایندهای عطا کن تا تشویقها و هورا کشیدنهای همراهان باعث اشباع عقدههای روحی خودخواهانهاش نگردد و بر کبر و خودبینی و خود برتر بینی و خودفریبی و مردم فریبی او نیفزاید. استبداد و خود برتربینی اربابان قدرت او را از نظارت همیشگی بر قدرتمداران بازندارد و نترساند.
* خدایا عنصر آزادی، عدالت، وحدت و خدمت را همواره برای آنان فرایاد آر و تا او تنها از تو پاداش خواهد و شیرینی خدمت را که هر دلی اگر اندکی از آن چشید، هیچ قندی در کامش شیرین نیست، بر او بچشان تا پندها و توصیهها و انتقادها در نظر او شیرین شود.
* خدایا وعدههای دروغین، دروغ، ریا، باندبازی، لابیگری برای اربابان قدرت، قبیله گرایی سیاسی و خودمرجع پنداری را با اکسیر صداقت و سلامت محو کن و او را به نخواستن و زیر بار نرفتن به توصیههای باندهای قدرت رویینتن کن!
متن زیر خلاصه پیام امام خمینی در سالگرد کشتار وحشیانه زائرین حرم امن الهی به دست آل سعود است که بعدها به نام مانیفست نهضت جهانی اسلام معروف گشت
مانیفست نهضت جهانی اسلام:
آل سعود با کشتن میهمانان خداوبه خاک و خون کشیدن بهترین بندگان حق،نه تنها حرم را،که جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان وآزادگان راعزادار ساخت.
...انتقام از کسانی که سال ها کوله بار امانت ومبارزه را بردوش کشیده بودند.انتقام از کسانی که همچون ابراهیم-علیه السلام-از بت شکنی بر می گشتند.
آنهامی دانند که امروزحرم،حرم است اما نه برای ناس،که برای آمریکا!وکسی که به آمریکا لبیک نگوید وبه خدای کعبه روی آورد سزاوار انتقام خواهد شد.
انشاالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا وآل سعود برطرف خواهیم ساخت وداغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد.
بعد از آنکه سخنرانی انجام شد و برگشتم به دوستانم گفتم: «این فرموده و نظر امام، در ابتدا به نظرم عجیب آمد؛ اما پس از ایراد سخنرانی، فهمیدم که این فکر کاملا درست بود.» تاکید مکرر امام به این خاطر بود که واقعا روی این قضیه، در طول زمان، خیلی کار شده است.
کویر دل بزرگی دارد که بی امید دق نمی کند ما سالهاست آواز انتظار از حلقوم ساعت هایمان می تراود سالهاست دود غلیظی از بغض فراق در گلویمان می پیچد.سالهاست با کسالتهای آنی با دلمشغولی های کال ، گاهی با غم نان مدارا می کنیم؛ سالهاست با توایم و بی تو ایم اما با امید نفس میکشیم.
گاهی می گویم نکند کفش های تحمل مان پاره شود و چشم دلمان از مدار انتظار بلغزد نه...نمی شود، فردا باز هم خورشید در آسمان قدم می زند تو را به خدا بیا و تا جام این دلتنگی ما از اردیبهشت خالی نشده آیه های عدالت را در گوش زمین نجوا کن
علی احمدی
اگر از اصحاب آن ارباب آخر الزمانی باشی،آن زمان که شب عاشورای تو فرا رسد،انشاءلله صدای مادر سادات را خواهی شنید که از پسرش میپرسد:"مهدی جان! اینها پای تو هستند؟ ... فردا در میانه ی جنگ تنهایت نگذارند؟" ... همانطور که حبیب شنید ...
و آیا مثل حبیب و دیگر اصحاب بر گِرد مادر سادات و پسرش حلقه خواهی زد؟ و فریاد خواهی زد که خانوم جان! اذن بده تا همین امشب به لشگر دشمن بزنم،من طاقت دلهره ی شما را ندارم ...
آیا آن زمان فرزند زهرا(س) دست بر سر تو خواهد کشید که آرام باش ... تا ظهر شهادت راهی نمانده ...
آیا از میان دو انگشت مبارک جنت را به تو می نماید؟
آیا تو می پرسی که "آقا جان پس شما کجایی؟ ... این بهشت بی تو برای من از جهنم بدتر است"
و آیا پسر فاطمه(س) پاسخ خواهد داد:جدم رسول الله(ص) در وصف شما فرمود: "و هم جیرانی * "...
پاورقی:
*از دعای ندبه-معنی:آنها(شیعیان امیرالمومنین) همسایگان من در جنتند.
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام بهجت در مراسم بزرگداشت حضرت آیت الله بهجت گفت: آیت الله بهجت(ره) می فرمود اگر کسی دلش برای حضرت حجت(عج) تنگ شد به قرآن نگاه کند. نگاه کردن به قرآن، حضرت حجت(عج) و خانه کعبه یک حکم دارد.
«فا بیان» دختر ۲۸ ساله فرانسوی است تا چندی قبل مدل لباس بسیار معروفی بود که شرکتهای بزرگ به خاطر زیباییاش با او قراردادهای کلان میبستند. به گزارش آخرین نیوز به نقل از مشرق، عکس او در مجلهها و شبکههای مختلف تلویزیونی به نمایش در میآمد ولی حالا در روستاهای دور دست افغانستان به درمان بیماران میپردازد و از زندگی خودش بسیار راضی و خوشحال است چرا که او حالا اسلام را پذیرفته و یک مسلمان است.
خدا از میان روزها جمعه را برگزید،از شب ها شب قدر، از ماه ها رمضان،از میان پیامبران محمد(ص)؛ وسپس علی را و حسن را و حسین را و تو را که قائم آنهایی، که ظاهر آنهایی، که باطن آنهایی
فرمود:ای علی عجیب ترین مردم در ایمان و بزرگ ترین آنها در یقین مردمان آخر الزمانند. پیامبر را درک نکرده اند و امام را ندیده اند ، اما ایمان می آورند
می دانم ما آن طور که تو میخواهی نیستیم ولی دلمان همیشه برای تو می تپد؛ جمعه ها تند تر...
علی احمدی