نتایج نکته اول خود شناسی
نتایج نکته اول خود شناسی
1- هر انسانی بعد از اینکه از دنیا رفت اینطور نیست که از بین برود و نابود شود بلکه این تن انسان است که از بین می رود و نابود می شود اما نفس انسان هیچ گاه نمی میرد و بعد از اینکه مرگ او فرا رسید در عالم برزخ قرار خواهد گرفت برخی فکر می کنند که وقتی از دنیا رفتند نابود می شوند این دسته افراد در واقع مرگ را نشناخته اند که همین نشناختن مرگ یکی از عوامل ترس از مرگ است
2- قرآن میفرماید: « اَللهُ یَتَـوَفَّیالاَنْفُسَ حینَ مَوْتِـها، وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها، فَیُمْسِکُ الَّتـی قَضَی عَلَیْهَـاالْمَوْتُ وَ یُرْسِـلُ الاُخْری اِلی اَجَلٍ مُسَمّیً، اِنَّ فی ذلِکَ لَایاتٍ لِقَـوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ »[1] یعنی خداوند جانها را در هنگام مرگ تماماً میگیرد، و آن جانی هم که بنا نیست بمیرد، در هنگام خواب ( تماماً) میگیرد، پس آن کسی که مرگ برایش مقدّر شده، چون گرفته شد دیگر برنمیگرداند و آن دیگری که در خواب گرفته شده و مرگ برایش مقدر نشده، برای مدتی به بدن باز میگردد. و این مسئله – گرفتن جانها هنگام مرگ و خواب - برای اهل تفکر نشانة مهمی از حقیقت است.
پس متوجه می شویم که خداوند در هنگام خواب تماما ما را می گیرد در حالی که تن ما در هنگام خواب در رختخواب است و لذا از نظر قرآن هم معلوم میشود که تن ما در حقیقتِ ما دخالت ندارد.
با این نگاه به آیات دیگر قرآن و روایات توجه کنید و ببینید چگونه با یک نکته در معارف خودشناسی عالَم انسان تغییر می کند مانند: « انَّ الله اشتری من المومنین انفسهم بانَّ لهم الجنة» [2]در روایت داریم « الناس معادنٌ کَمعادن الذهب و الفضة» و
3- عذابهایی که بعد از مرگ برای برخی از افراد وجود دارد مربوط به نفس انسان است نه جسم او چرا که ثابت شد که این نفس است که لذت می برد و درد می کشد نه بدن. عمربنیزید میگوید: امام صادق درباره اینکه شیعیان عذاب قیامتی ندارند فرمودند: « ....... وَلکِنّی وَاللهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِی الْبَرْزَخ » ولیکن خدا میداند من نگران شما هستم در برزخ که در آنجا عذاب دارید. پرسیدم: «مَاالْبَرْزَخ؟» برزخ چیست؟ «قالَ: اَلْقَبْر» فرمودند: برزخ همان «قبر» است. بله آنان که حقیقت انسان را نشناخته اند گمان می کنند عذاب شب اول قبر مربوط به قبرستان است، و همین بدن عذاب می شود در صورتی که آیه قرآن فرمود در هنگام مرگ شما تماماً گرفته می شوید ؛ در حالی که همه می بینیم بدن میت گرفته نشد بلکه روح او که همان حقیقت او بود گرفته می شود. حال اگر درد را روح درک می کند چگونه این بدن در قبر قبرستان عذاب را درک می کند؟
3- همه داستان در آوردن تیر از پای مقدس حضرت علی uرا شنیده اید، علت آنکه حضرت درد خارج کردن تیر را نفهمیدند این بود که حضرت توجه روحش به عالَم دیگری بود ، و به همین جهت درد آن را احساس ننمودند.
4- در داستان حضرت یوسفu خانمها وقتی زیبایی یوسفu را دیدند دستهای خود را بریدند به طوری که از دستان انها خون جاری شد و انها نفهمیدند این به خاطر این بود که خانمها انقدر محو جمال حضرت یوسفu شدند که نفس انها از بدن خود غافل شد لذا بعد از مدتی که ان جلسه تمام شد و به خود بازگشتند تازه فهمیدند که دستان خود را بریده اند و انگاه بود که احساس درد انها شروع شد« فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّیناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَکٌ کَریمٌ » [3] هنگامى که (همسر عزیز) از فکر آنها با خبر شد، به سراغشان فرستاد (و از آنها دعوت کرد) و براى آنها پشتى (گرانبها، و مجلس باشکوهى) فراهم ساخت و به دست هر کدام، چاقویى (براى بریدن میوه) داد و در این موقع (به یوسفu) گفت: «وارد مجلس آنان شو!» هنگامى که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و دستهاى خود را بریدند و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است!»
5- چون اصل و حقیقت انسان روح اوست ، لذا انتخابهای انسان باید بر اساس این دیدگاه باشد. اگر انسان بعد از مدتی باید این بدن را رها کند و به عالمی دیگر سفر کند دیگر انتخابهایش به وسعت ابدیت است، چرا که دیگر او هر کاری را با نگاه به حقیقت خود که قیامتی است ، انجام می دهد.
6- فرستادن پیامبران برای این خواهد بود که به انسان همین نکته را بگویند که اولا حقیقت تو بدنت نیست و ثانیا بگویند که برنامهایی که ما به عنوان وحی در اختیار شما انسانها قرار می دهیم برای به کمال رسیدن همین حقیقت شماست تا از گرفتاری از عذابهای خدای متعال در امان بمانید و درجات بهشت الهی را کسب کنید
7- کسی که خود کشی کرده است در واقع خود را نکشته ، بلکه او تن خود را از بین برده است ولی نفس او از بین نرفته است و زنده است. در واقع تازه با «خود » واقعیش روبرو شده است، و در عذاب دردناک اللهی خواهد بود.
8- در روایت آمده : « من عرف نفسه فقد عرف ربه » خود شناسی، انسان را به شناخت خدای رهنمون می کند یکی از نتایج این نکته این است که :
الف- همانطور که روح یا «من» انسان نه می خوابد و نه چرت می زند می توان فهمید اینکه گفته می شود « لاتاخذ سنة و لا نوم»[4] خدا نه می خوابد و نه چرت می زند یعنی چه!.
ب- همانطور که همه ادراکات مربوط به «من» انسان است، و تمام اراده های من است که در بدن ظاهر می شود عالَم هستی نیز تحت اراده های خداست . بارها انسان در قرآن با آیههایی مثل «وَ لِلهِ مُلْکُ السَّمَواتِ وَ الاَرْضِ وَ اِلَیاللهِ الْمَصِیرُ»[5] روبهرو میشود و از نظر معنی ظاهری میفهمد که آیه میخواهد بفرماید؛ مالکیت آسمان و زمین از خدا است. ولی اگر بفهمیم این مالکیت به چه نحوهای است، همانطور که وقتی « من» اراده می کند دستش را بالا بیاورد هیچ چیزی جز اراده خودش مانع نمی تواند باشد .
9- شاید در زندگی بعضی از علما و یا شهدا ونزدیکان آنها مطالبی را شنیده اید که قبول آن برایتان مشکل داشت ولی بعد از این نکته این سوالات پاسخ داده می شود مانند:
الف- شیخ مفید(ره) در بازگشت از سفر مکه برای همه شاگردان خود شانه جهت تنظیف محاسن می آورد ولی برای سید مرتضی و سید رضی (ره) نیاوردند . وقتی از او سوال می کنند چرا برای ما شانه نیاوردید در جواب می گویند مگر شما محاسنتان در آمده. (چند سال با آنکه شاگرد او بودند ولی در ورت آنها توجه نداشته است)
ب- زنی با حجابی بد جلوی آیة الله زاهذ را می گیرد و از او می خواهد برای او استخاره کند . بعد آنکه آن زن می رود شاگردان از او سوال می کنند چرا برای چنین زنی استخاره کردی ؛ در جواب می گوید مگر او زن بود!! انقدر توجه او به عوالم غیب بوده که چشمش ندیده است. واین گونه است کسی که قدرت یافته و نامحرم را نمی بیند !!
ج- در شرح حال شهید خرازی نقل شده به مادر خود نامه می نویسد و می گوید: به خدا قسم آن موقعی که در عملیات خیبر دستم از بدنم جدا شد ذره ای درد احساس نکردم . وما این وقایع را نسبت به کربلا برای یاران امام حسین u کاملتر می یابیم ، آنگاه که از امام باقرu سوال شد اصحاب امام حسینu چقدر درد را احساس کردند. حضرت فرمودند: انگشت شصت و اشاره را به هم فشار بده اصحاب حسینu از این هم کمتردرد احساس کردند.
10- در دعای شریف ندبه میخوانیم:«اَیْنَ السَّبَبُالْمُتَّصِلُ بَیْنَالْأرْضِ وَ السَّماءِ»؛ یعنی کجاست آن سببی که عامل اتّصال بین زمین و آسمان است. مفهوم واسطة فیض ؛ یعنی امام واسطة بین خدا و کلّ عالم هستی است یعنی چه؟
جواب: در ابتدای بحث این قول پیامبراکرم را که در روایت فریقین آمده است دقیقاً مدّنظر داشته باشید که حضرت فرمودهاند: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتَةَ الْجاهِلِیَّة»[6] یعنی؛ هر کس بمیرد و امام زمانِ خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در واقع معنی حدیث این است که اگر قرآن بخوانی و روزه بگیری، ولی امام زمان خود را نشناسی، هنوز با عقاید اسلامی زندگی نکردهای و لذا بتپرست هستی و اگر بمیری بتپرست مردهای، زیرا مرگ جاهلیت یعنی مرگ بُتپرستانه.
برای روشن شدن مفهوم واسطة فیض مثالی میزنیم. شما، «من» و «تن» خود را در نظر بگیرید. چه کسی صحبت میکند؟ مسلّم «من»، اما از زبان و صوت کمک میگیرد. چه کسی میبیند؟ «من»، امّا از طریق چشم. آنکه همهکاره است، یعنی میبیند و میشنود و راه میرود و قلبش تپش دارد، «من» یا نفس انسان است. اگر «من» نباشد، قلب هم تپش ندارد، امّا آیا این «من» حاضر است یا غایب؟ «من»حاضرِ غایب است، به یک اعتبار از همة اعضای بدن در خود بدن «حاضر»تر است، ولی برای شما و حسّ شما بدن «ظاهر» است. پس ملاحظه میکنید که منِ شما و تنِ شما در کنار هم و در عرض هم نیستند، بلکه در اصطلاح فلسفه، در طول یکدیگرند. یعنی «منِ» شما فوق «تنِ» شماست نه پهلوی تنِ شما. «منِ» شما از نظر درجة وجودی بالاتر از تنِ شماست. درجة وجودی موجود غایب همیشه از عالم مادّه بالاتر است، مثل «منِ» شما نسبت به تنِ شما. همچنین عالَم غیب، از خود مادّه در مادّه حاضرتر است، مثل حضور فعّال «من» شما در چشم و گوش شما که عملاً اوست که میبیند، منتها از طریق چشم شما. الآن، آنکه میشنود «منِ» شماست که میشنود، نه گوش شما. امّا آنکه در صحنه «ظاهر» است تن شماست با اعضایش، و آنکه در صحنه «حاضر» است، «منِ» شماست. «منِ» شما در همهجای تن شما حاضر است، امّا چون مجرّد است، محدود به بدن نیست. پس اگر میگوییم «منِ» شما واسطة بین «تنِ» شما و عالم اعلی است، به این معنا است که اولاً؛ بودنِ آن واسطة فیض، بودن در مرتبة وجودی بالاتری است و لذا «غایب» است، چون مرتبهاش بالاتر است. ثانیاً؛ تمام مرتبة مادون در قبضة آن واسطة فیض قرار دارد.
[1] زمر/42
[2] توبه / 111
[3] یوسف/ 31
[4] بقره آیه 256 ( آیة الکرسی)
[5] - سوره نور، آیه 42.
[6] - «مسند»، احمد حنبل، ج4، ص96.