وفات حضرت ام البنین تسلیت باد
هــــرکجا صحــــــبت ادب باشد ، نـــــــام اُمّ
البنــیــن میان آید
امتـــــحان
کرده ام و می گویم ، که دعایش عجــیب می گیرد
پـــــس
به ام البــــنین توسل کن ، هر زمانی گــره به کار افتد
آن قَدَر با ادب و خانم هــست ، که خودش را کنـیـز می خواند
خـــــودش
و هـــــر چهـــــــار فرزندش ، نوکران قبـیــله ی احمد
بود
از اول کنیـــــز خورشـــیدو ، قــــمرش تاهمیشه مـــی تابد
تا
که عباس چشـــم خود وا کرد ، دید دور حسین مــی چرخد
از هــــمان بچـــگی قسـم خورده ، که برای حسین مـی میرد
گفـــتم ام البنیـــن دلم پا شد ، دست بر سینه تا بقـیع آمد
گوشه
ای در سکـــوت قبرستان ، پرچمی در خیال مــی جنبد
یک
ضریحی که نیست،آن گوشــه ، روی آن جای خــالی گنبد
انتهـــــــای
رواق رؤیـــــایی ، مــــــادری سنــــــگ قبر کـم دارد
مـــــادری
که ضــــــــریح فرزندش ، به تــــمام بهشت مـی ارزد
دل
من می دهد گــواهی که ، مرقـــدش این چنین نمـی ماند
مــــــردی
از جنــــس نور مــــی آید ، و برایش ضریح مـی سازد
پنــــــــــــجره،
گنبد و دو گلــــدسته ، با طلــای عیار صد در صد
مادر
ساقی است پس صحنش ، علم و مشک آب می خواهد
یک
مثلـــــــث ز نور مـــــــــی سازد ، کربلا و مـــــدینه و مشهد
شایـــــد
آن روز من نباشم وَ ، مرده باشم کسی چه می داند
تو گواهـــــی بده که ایـــــن نوکر ، تا دم مرگ، از تو دم می زد
من می خواهم در آینده شهید بشوم. برای این که....
معلم که خنده اش گرفته بود، پرید وسط حرف مهدی و گفت: «ببین مهدی جان! موضوع انشاء این بود که در آینده می خواهید چه کاره بشین. باید در مورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی. مثلاً، پدر خودت چه کارست؟
آقا اجازه! شهید شده
سلام
آپم
التماس دعا