قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

به یاد شهدا

دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۲ ب.ظ

در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند
ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم!
موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده
کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی
دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند. همان طور که برادران را توصیه می‌کرد:
ما باید حسین‌وار بجنگیم؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛
حسین‌وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛
ای کاش جانها می‌داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می‌کردیم؛
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می‌گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.
هفته دفاع مقدس مبارک
شادی روحشون صلوات.....

  • رضا غفاریان

شهدا

نظرات  (۳)

  • آسمانـــه
  • آن که تاجِ سرِ مــــا خاکــــِ کفـــِ پایش بود
    از خدا می طلبم تا به ســــــرم باز آید...

    ____
    سلام خدا برشما.
    به آسمانه هم قدم رنجه کنید.
  • جانم فدای رهبر
  • روحمان با یادشان شاد...اللهم صل علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم.
    مردی هر روز در بازار گدایی می‌کرد و مردم هم حماقت

    او را دست می‌انداختند. دو سکه به اونشان می‌دادند که یکی

    از طلا بود و یکی از نقره.اما مرد گدا همیشه سکه نقره را

    انتخاب می‌کرد.این داستان در تمام منطقه پخش شد.
    هر روزگروهی زن و مرد می‌آمدند و دو سکه به او نشان می‌دادند

    ومرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب می‌کرد.تا اینکه مرد

    مهربانی از راه رسید و از اینکه مرد گدا را آنطور دست

    می‌انداختند٬ ناراحت شد. درگوشه میدان به سراغش رفت و

    گفت: هر وقت دو سکه به تونشان دادند٬ سکه طلا را بردار.

    مرد پاسخ داد: حق با شماست٬اما اگر سکه طلا را بردارم٬

    دیگر مردم به من پول نمی‌دهند تا ثابت کنند که من از

    آنها احمق‌ترم.

    شما نمی‌دانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده‌ام.!!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">