زیر باران دوشنبه بعداز ظهر || اتفاقی مقابلم افتاد
وسط کوچه ناگهان دیدم || زن همسایه بر زمین افتاد
****
سیب ها روی خاک غلتیدند || چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را... نمی دانم || در من انگار می شود تکرار
****
آه سردی کشید، حس کردم || کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه || پسر کوچکش رسید از راه
****
گفت آرام باش چیزی نیست || به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن || مرد گریه نمیکند پسرم
****
چادرش را تکاند با سختی || یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما || ناله هایش فقط تماشا شد
****
صبح فردا به مادرم گفتم || گوش کن! صدای روضهی کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم || در و دیوار خانهای مشکی است
****
با خودم فکر می کنم حالا || کوچهی ما چه قدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه || راستی فاطمیه نزدیک است
پی نوشت:عکس مربوط به طلاییه 91 است.
بانو! این شعله های عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب می خواند.
من اشک های تو را بر کوچه پس کوچه های سرد و خسته مدینه یافتم.
خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را می نوشتی، خواندم.
من نشان کبودین تو را از قافله هایی که از کناره بقیع می گذشتند گرفتم....
میاندیشم به لحظهای که علی، در ظلمات تاریکترین شبِ بیمهتاب، پنهان، پیکر تو را از شهر میکوچاند.
بیش از این نمیگویم که داغِ دلِ مولا، خود، حدیث سوزانِ دیگری است.
آه از غربت بیانتهای علی، آه که چقدر علی مظلوم و تنها مانده است...
سلام به همه کسانیکه اسلام، اهل بیت و رهبر عزیزمون رو دوست دارن
من یه رزمنده سایبری ام یه سرباز ولایت که دارم میجنگم نمیدونم شما هم اعتقاد دارین که الان جنگه یا نه
اما من با اعتقاد و ایمان کامل دارم تو این جنگ میجنگم
اگه شما هم اعتقاد دارین جنگه پس بیاین همسنگری هامون رو تنها نذاریم
با تمام دوستانی که وبلاگ ارزشی دارن تبادل لینک میکنم آخه ما بچه حزب اللهی ها اگه هوای همو نداشته باشیم که تو جنگ شکست میخوریم
در ضمن در صورت تمایل به اطلاع از بروز رسانی وبلاگ در خبر نامه عضو شوید.
یه بنده خدایی میگفت اگه یکی رو خیلی دوست دارین براش آرزوی شهادت کنید