قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۰
شهریور
سلام دوستان عزیز

دلم براتون خیلی تنگ شده بود

بالاخره برگشتم...

ولی قسمتی از دلم رو تو روستاهای اطراف بجستان جا گذاشتم

بچه های صلح آباد، قاسم آباد و سنجدک همیشه در ذهنم و قلبم خواهید ماند

از اینکه برام دعا کردید واقعا ممنونم

  • رضا غفاریان
۱۸
شهریور

یکی مدال میگیرد ؛ به یکی اسکار میدهند

هر دو بالا می روند ؛

یکی در نگاه ِ متفکرین ِ روشنفکر ؛ یکی در محضر ِخدا . . .!

  • رضا غفاریان
۱۶
شهریور

در سالروز ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام محفل شعرخوانی جمعی از شاعران کشور در حضور آیت‌الله خامنه‌ای برگزار شد. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR متن اشعار قرائت‌شده در این دیدار را منتشر می‌کند.


شعرخوانی وحیده افضلی

به آرمیتا دختر شهید رضایی‌نژاد

آرمیتا! بباف موهاتو! تا همه نگات کنن
همه‌ی فرشته‌های آسمون صدات کنن
هی بزن چرخ... بزن چرخ... بشین روی چمن
تا که گنجیشکا بیان گریه رو شونه‌هات کنن
توی چشمای سیاهت پر خنده... پر اشک
چی می‌شد گلوله‌ها نگا به گریه‌هات کنن
می‌دونی نقاشی‌هات، تاریخ کشورم می‌شن
یه روزی میاد که قهرمان قصه‌هات کنن
آرمیتا! اطلسی‌ها می‌خوان بیان رو دامنت
خودشونو قربون حالت خنده‌هات کنن
دوس دارم بالا بری بالاتر از ستاره‌ها
هی بری بالاتر و زمینیا نگات کنن
شک نکن یه روز میاد... یه روز که خنده‌های تو
همه‌ی قاتلای دنیا رو کیش و مات کنن
آرمیتا! موهاتو کوتاه نکنی! کبوترا
اومدن لونه توی قشنگی موهات کنن
تو می‌خوای حضرت آقا رو «پدر» خطاب کنی
حضرت آقا می‌خوان تو رو «پری» صدات کنن

آرمیتا رضایی نژاد فرزند شهید داریوش رضایی نژاد به همراه مادرش در سفر حج

  • رضا غفاریان
۱۵
شهریور
برای تو می نویسم خواهرم...
برای تو که حاضر نیستی در این گرمای داغ و طاقت فرسای تابستان چادرت را در ازای لذت خنک شدن معامله کنی و کنار بگذاری. برای تو می نویسم،

برای تو که حاضر نیستی چادرت را با لذت ظاهریِ خوش تیپ شدن، با لذت دیده شدن و با لذت پوشیدن لباس های تنگ و کوتاه و رنگارنگ عوض کنی.


برای تو می نویسم برای تو که دشواری های پوشیدن چادر را در مدرسه، دانشگاه، محل کار، کوچه و خیابان تحمل می کنی اما آن را کنار نمی گذاری.


برای تو می نویسم، برای تو که چادرت را به شایستگی در
تن خود حفظ می کنی و حرمت چادر را در جامعه با شلخته پوشیدن و رها کردن آن نمی شکنی.

برای تو می نویسم، برای تو که از عمق جان باور داری که شهدا سرخی خونشان را به سیاهی چادر تو امانت داده اند و تو باید امانتدار خوبی باشی.


برای تو می نویسم، برای تو که وقتی پیش از یک خانم بدحجاب وارد فروشگاه می شوی فروشنده حق تو را فراموش می کند و به کار آن خانم بدحجاب سریعتر رسیدگی می کند


ولی این بی عدالتی ها نه تنها تو را سست نمی کند بلکه اراده ات را قوی تر می کند. برای تو می نویسم، برای تو که هنگام ورود به دانشگاه چادرت را درون کیفت نمی گذاری

بلکه آن را با افتخار بر سَرَت حفظ می کنی و مایه ی مباهات خود می دانی.برای تو می نویسم، برای تو که وقتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی زنان شیک و باسوادو موفق را


بدون چادر، و زنان ساده لوح و سخن چین را چادری نشان می دهد غمگین می شوی و اشک در چشمانت حلقه می زند ولی این بی مهری ها تو را از داشتن حجاب پشیمان نمی کند.


برای تو می نویسم، برای تو که هم حجاب ظاهر داری و هم حجاب باطن و همچون خیلی های دیگر نیستی


که چادرت وسیله ای باشد برای سرپوش گذاشتن بر نگاه ها و پیامک ها و دوستی های مفسدانه ات.


چه بی حساب می بخشی و چه حسابگرانه تسبیحت می کنند.

  • رضا غفاریان
۱۴
شهریور
سفرهای مشهد مقدسی که من برای بچه های دانشگاه تدارک می دیدم غالبا با استقبال پسران و دختران مذهبی روبرو می شد ولی این بار نمی دانم چرا اینگونه امام رضا بین این همه بچه ها صف اول نماز جماعتی ،این افراد به ظاهر غیر مذهبی و مثلا بی حجاب را طلب کرده بود!

بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزار شده بود از میان اتوبوسی که ما با آنها همسفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت شمار با چادر الفت داشتند .


لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم.نمی دانستم با این همه بی حجاب و ... چگونه باید برخورد کنم مخصوص چند نفر از آنها که خیلی شیطنت داشتند ناچار مثل همیشه به ناتوانی خود در محضر حضرت وجدان عزیز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم.

یکی از اتفاقاتی که باعث شد خستگی سفر را به طور کلی فراموش کنم لطف خدا در اجرای امر به معروف و نهی از منکر بدون چماق بود

داستان از اینجا شروع شد روز اول تصمیم گرفتم برای چادر سخت گیری شدید نکنم لذا چند نفر از دختران دانشجو که سوئیت انها معروف به سوئیت ارذل و اوباش بود(اسمی که بچه ها بخاطر شیطنت بیش از اندازه برایشان انتخاب کرده بودندو خودشان هم خوششان می آمد) و بقول همه همسفران دردسر سازهای سفر بودند تصمیم گرفتند به صورت دسته جمعی برای خرید به بازار بروند اما چون تا به حال به مشهدمقدس نیامده بودند

وبه وقول یکی از آنها فقط به خاطر تفریح سفر مشهد امدم

لذا از من خواستند که به عنوان راهنما با انها بروم من هم با تردید قبول کردم وقتی که به راهروخروجی هتل آمدند متوجه وضعیت و پوشش بسیار نامناسب آنها شدم لذا سرم را پایین انداختم و کمی خودم را ناراحت و خجالت زده نشان دادم

سرگروه بچه هاکه متوجه قضیه شده بود با تعجب گفت: ((حاج اقا مگر چادر برای بازار رفتن هم الزامی است؟))

گفتمSad( از نظر من نه! ولی به نظر شما اگر مردم یک روحانی را با چند نفر دختر بدون چادر ببینند چه فکری می کنند؟))

یکی از بچه ها بلند گفت : ((حق با حاج اقا است خیلی وضعیت ما نا مناسب است هرکس ما را با این پوشش با حاج اقا بینند یا گریه می کند یا می خندد و یا از تعجب اشتباهی با تیر چراغ برق تصادف می کند))

بقیه غیر از دو نفر حرف او را تایید کردند

ولی یکی از مخالفان گفت: ((حاج اقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان یکبار هم چادر نپوشیده ایم لذا نه تنها بلد نیستم ! بلکه از چادر متنفرم ! من دوست ندارم با چادر خودم را زندان کنم !حیف من نیست که زیر چادر باشم اصلا وقتی چادری ها را می بینم حالم به هم می خورد.ودلم می خواهد دختران چادری را خفه کنم ))

گفتم Sad( به فرض که حق با شما است ولی خود شما هم اگر یک روحانی را با دختران مانتویی بینی در بازار تعجب نمی کنی؟ اصلا برای تو قابل تصور است یک روحانی مسئول دختران بی چادری باشد؟ گفت : قبول دارم ولی سخت است چادر پوشیدن!))

گفتم Sad(حالا شما یکبار امتحان کنید یکبار که ضرر ندارد تا بعد از آن که می خواهید وارد حرم امام رضا بشوید و چادر الزامی است حداقل یاد گرفته باشید که چگونه چادر سر کنید .))

بالاخره با بی میلی تمام چادر بر سر کرد و گروه ۷ نفره اراذل اوباش که ۴ نفر آنها شاید اولین بارشان بود چادر بر سر می کردند مثل بچه های خوب و مثبت همراه من به راه افتادند .

اگر کسی اولین بار آنها را می دید می گفت گروه امر به معروف خواهران هستند!

اما اصل قضیه از وقتی شروع شد که یک دزد کیف قاپ به کیف همان دختر مخالف چادرکه می خواست دخترانی چادری را با دست خود خفه کند! حمله کرد.

ولی وقتی آن اقا دزده می خواست کیف دستی آن خانم را که پر پول بود به علت اینکه آن دخترخانم چادر بر سر داشت موفق به گرفت کیف او که قسمتی از آن زیر چادر بود نشد .و قضیه به خوبی تمام شد.

همین که این اتفاق به ظاهر ساده افتاد همان خانم پیش من آمد و گفت :

((حاج اقا چادر هم عجب چیز خوبی است و من نمی دانستم.

فکر نمی کردم چادر اینقدر بدردم بخورد. حاج‌اقا بخدا هیچ وقت در عمرم به اندازه ای امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنیت نکرده بودم))

وقتی این حرفها را به من می گفت من در رویای خودم غرق شده بودم و پیش خودم می گفتم :

((خدایا ای کاش همه بچه مذهبی ها که خاک پای همه آنها طوطیای چشم من است می دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهی از منکر بدون چوب و چماق چقدر زیاد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندی و خشونت و چوب و چماق چقدر زیاد است.))

و تعجب و لذت زیارت امام رضا برای من آن زمان زیاد شد که دیدم تا آخر سفر آن خانمی که حاضر نبود به هیچ وجه چادر بپوشد هیچ چیزی حتی خنده دیگران  و خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر این دختر خانم که از مدیران محترم ارذل و اوباش دانشگاه بود بردارد! .

منبع:خاطرات باور نکردنی یک حاج آقا

  • رضا غفاریان
۱۲
شهریور
دوستان برام دعا کنید

دوران خیلی سختی رو دارم میگذرونم

خدا هر روز داره امتحانم میکنه

خدایا عاقبتم رو بخیر کن

شاید یه روز در موردش بنویسم البته اگه تا اون موقع بتونم خودم رو تو جبهه حق و صراط مستقیم حفظ کنم

  • رضا غفاریان
۱۱
شهریور
تانیاهو: قبلا درباره خطر هسته ای ایران هشدار دادم ، اما امروز میخواهم خطر پیچش تاریخ به نفع ایران را گوشزد کنم و بگویم (امام) خامنه ای از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل الطارق در مراکش را به لرزه انداخته و ملتها را بسوی خود جلب کرده...

سلامتی امام خامنه ای صلوات

  • رضا غفاریان
۰۶
شهریور
  • رضا غفاریان
۰۶
شهریور
خون بریز از دیده،ای دل،کعبه ی جان شد خراب

آستان پاک و نورانیِ جانان شد خراب

این اهانت ها از آن روزی شروع گردید که

بعدِ احمد در مدینه،بیت الاحزان شد خراب

سالروز تخریب قبور ائمه بقیع تسلیت باد

لعن الله علی عدوکم یا اهل بیت النبوه

  • رضا غفاریان
۰۴
شهریور
  • رضا غفاریان
۰۲
شهریور
سلام

نظر یکی از خوانندگان که در پست در حسرت کربلا گذاشته بودن و بصورت خصوصی بود

دلم نیومد نذارمش

تقدیم به همه ی دلسوخته های کربلا:


من یه نوکر دربدرم
چندساله همش منتظرم
اسمم دربیاد برم حرم
لیست زائرا دست کیه
هی خط می خورم چه سریه
می گن دعوتا با بی بییه
حسین من هنوز جوونم
حسین منتظر می مونم
بازم از شما می خونم
دوستو رفیقام چند دفعه رفتن حرم
چطور دلت میاد یبارم نرم
مردن من بهتره ازین زندگی
دغ کردم از این همه شرمندگی
امیرم بی تو می میرم
عکس کربلا رو دیواره
انگاری با من حرفی داره
هی سربسره من می زاره
هی به من می گه نیا حرم
بخدا منم یه نوکرم
کربلا نرم کجا برم
حسین اشکامو نگاه کن
حسین گره هامو وا کن
حسین دردمو دواکن
کی می تونه هق هقه منو گوش کنه
کی می تونه ناله هامو خاموش کنه
کاشکی می شد دوریتو فراموش کنم
کاشکی می شد قلبمو یه شیش گوش کنم
امیرم بی تو می میرم
خوش باشی اقا با زائرات
خوش بگذره با کبوترات
بین الحرمین قهرم باهات
دوستم اومده از کربلا
سوخته دلمو با خاطرات
اورده برام اب فرات
حسین ای خوابو قرارم
حسین ابرو ندارم
حسین من بی کس و کارم
اشتی کن امشب با نوکرت
اقا تورو جون علی اکبرت
دوباره فرصت بده تا جبران کنم
دردای بی درمونم رو درمان کنم ....

منم کربلا نرفتم دعاکنید عجل مهلت بده...
هر کاری کردم تو پست کربلا نظر بذارم نمیشد،اومدم اینجا و دلم نیمد این شعرو براتون نذارم
اگه صورتتون خیس شد یا دلتون لرزید التماس دعا.


  • رضا غفاریان
۰۱
شهریور
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم ، که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…

ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

آقای سعید سهامی مدیر وبلاگ نشریه اغنیا

در گذشت پدر گرامیتان را به شما تسلیت عرض کرده و آرزوی غفران الهی و همنشینی با 14 معصوم را برای ایشان از خداوند متعال خواستاریم

  • رضا غفاریان
۰۱
شهریور
نگو نمی شود، می شود خوب هم می شود... می شود نگاه نکرد. می شود به زمین چشم دوخت. می توان نگاه را به آسمان پرواز داد. می توان یادآوری کرد که من خالق من نیستم. من مالک حقیقی این جسم و این چشمان نیستم. این جسم را خداوند به من به امانت داده است، آخرش پس خواهد گرفت. من می مانم و من که جسمش را از او گرفته اند. 

این را بدان که خداوند هیچ خلوتی برای چشمان تو قرار نداده است. شاهدان تو بسیارند و گواهی دهندگانت بی شمار. ذره ذره ی خلایق، زمین و آسمان می بینند که داری می بینی.وقتی تو نگاهت آویخته ی جایی است که آن جا  سهم چشمانت نبوده است، در این حال نگاه هایی نگران، تو را رصد می کنند. ملائکه ای که شاهد تو هستند و حجت هایی که شاهدند بر تمام خلق.

چشمانت را فرو بند. از خدا به خدائیش کمک بخواه و از مخلوقات پاک او شرم کن. از همین امروز شروع کن. از خیابان، محل کار، تلوزیون ...

از حالا عمری را با ندیدن برای خدا تجربه کن. بدان که تو را به تمسخر خواهند گرفت. بدان که سهم دیدن را به زور از تو مطالبه خواهند کرد. بدان که علیه تو بیانیه ها خواهند نوشت و اشعار خواهند سرود. اما بدان که خداوند به وسیله ی بهترین مخلوقاتش تو را یاری خواهد نمود.

فرصت این دنیا کوتاه تر از چشم به هم زدن است. کمتر ار زمانی برای چشم بستن. کوتاه تر از نگاهی عمیق که تو را به عمق آتش خواهد فرستاد. فرصت این دنیا کوتاه است. کوتاه تر از زمانی برای یک تصمیم. تصمیمی که خدایی بودن را به تو هدیه بدهد.

در این خدائی بودنت همراهانی هستند. یاورانی خواهند بود. کسانی که دست تو را بگیرند. مطمئن باش "خدا تو را تنها نگذاشته است" پس از آنان مدد بخواه که خداوند مدد تو را در وجود آنان قرار داده.

نصر خداوند در جود اوست، او والاترین مؤمنان است، او ... امام مهدی علیه السلام است. با او خدایی خواهی شد و تنها نخواهی ماند. چشمانت را به او بسپار ... مثل چشمانش مراقب تو خواهد بود.

با همراهی اوست که می شود چشمان پاکی داشت...

برگرفته از وبلاگ : من هم شیعه هستم

  • رضا غفاریان
۰۱
شهریور
یادی از شهید «سید سعید پور جندقی»
در ناز و نعمت زندگی کردن و دست کشیدن از همه آن لذت های دنیایی کار همه کس نیست به جز افرادی که چشم سر را بسته و چشم دل را بر خوبیهای جاودانه باز کرده بود. شهید سید سعید پور جندقی یکی از همان عارفانی است که در جبهه به این مقام رسیده است.

  • رضا غفاریان