قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

قرارگاه فرهنگی یک بچه ارزشی

اللهم اجعل محیای محیا محمد(ص) و آل محمد و مماتی ممات محمد(ص) و آل محمد

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۸
خرداد

محمد به هر گوشه آسمان که نگریست او را دید.

پس، صدایی به لطافت باران و خوشنوایی آوای جویباران از او برخاست:
ـ ای محم........د!
محمد با لرزه ای آشکار در صدا، پاسخ گفت: بــ........بله؟
ـ بخـ.........وان!
ـ من......؟! چــ......چه بخوانم!؟
ـ نام خدایت را!
ـ چـ.... چگونه بخوانم؟
ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید.
محمد، هم نوا با آن موجود آسمانی، خواندن آغازید:
ـ .... آدمی را از لخته ای خون آفرید.
بخوان؛ و پروردگار تو، ارجمندترین است
همو که به وسیله قلم آموزش داد
و آدمی را، آنچه که نمی دانست، آموخت...
خواندن پایان یافته بود. صدای آسمانی، فروخفت. آنگاه، دیگربار، گوینده آن به هیأت نخستین درآمد؛ و آن توده نور آسمانی، به یکباره کمرنگ، و سپس ناپدید گشت.

عید مبعث مبارک

  • رضا غفاریان
۲۶
خرداد

حجت الله رحیمی متولد 1368/12/24در شهر باغملک دیده به جهان گشود و در سن 9 سالگی به عضویت پایگاه مقاومت بسیج سیدالشهدا باغملک درآمد وی از سال 1380در سطح مساجد وهیئت های شهرستان مداحی می کرد ودر سال 1385 هیئت خانگی نورالائمه را با هدف گسترش فرهنگ معنوی اهل بیت عصمت و طهارت راه اندازی نمود همزمان با راه اندازی این هیئت استقبال کننده از کاروان های راهیان نور چند سالی است که در منطقه جنوب فعالیت داشته است وی دانشجوی رشته کامپیوتر بوده ودر سال 1390به عنوان فرمانده پایگاه بسیج دانشجوئی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک منصوب گردید.


حجت الله رحیمی در حالیکه تنها 7 روز تا تولد 22 سالگی اش باقی مانده بود درساعت 10صبح مورخه 390/12/18درشهرستان خرمشهر و در پادگان دژ دعوت حق را لبیک گفت .

وی درطول مدت زندگی از همان کودکی عاشق اسلام،اهل بیت،وشهدای دفاع مقدس بود شهید حجت الله رحیمی را می توان به حق از جوانان نسل سوم انقلاب که شیفته امام و مقام معظم رهبری بوده اند نامید.وی عاشق مقام معظم رهبری بود ودر عمل این را به اثبات رساند وی در فتنه سال1388با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان خوزستان نقش فعالی در بصیرت افزائی به مردم داشت. شهید حجت الله رحیمی بارها آرزوی شهادت را طلب می نمود و بر این اساس در سال 1387 اتاق خود را تبدیل به حجره شهدا نمود، دست نوشته ها و مطالب نوشتاری وی حاکی از آن است که وی بارها آرزوی شهادت را طلب نموده بود وی بر همین اساس وصیت نامه عاشقانه و سراسر معنوی خود که حاکی از روح بلندش بود را به رشته تحریر در آورد.

همچنین وی در بین دوستان و نزدیکانش به شهید ابراهیم همت، نسل جدید معروف بودند.
 

وصیت نامه خادم الشهداء حجت الله رحیمی:

بسم رب الشهداء والصدیقین

هر کس که پیمان ولا دارد بیاید هر کس هوای کربلا دارد بیاید

(فان مع العسر یسرا ، ان مع العسر یسرا )

(پروردگارا تو خود گواهی بر من چه میگذرد.)

بارالها !...

خدایا ! دوری خانه ، پدر ، مادر ،برادر و خواهر را

خدایا ! بی خوابی های فراوارن را

خدایا ! دنیا و خواری هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل میکنم ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد.

خدایا ! تو را سپاس میگزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری .

خدایا ! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم ، زیرا عبادت هایم را برای این به درگاهت میکنم که تو را لایق عبادت می دانم ، و تو را عادل میدانم و می دانم که تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند میکند .

خدایا ! سالها و ماه هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش شهر ها و آبادی ها و کوه ها و دشت ها و بیابانها را پشت سر گذاشته ام ولی هنوز خود را نشناخته ام .

با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم ، در هر مسیری ، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی ، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم. یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه میتوان عاشق شد ، عاشق الله ، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی.

آری خدای مهربان ، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم ، شاید به ارزوی خویش دست یابم.

خدایا ! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمیخواهم.

خدایا ! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده ی آموخته را

معشوقا ! اگر بپرسی حجت ندارم ، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت ...

معبود من ! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است .

الهی ! اگر با تو دوستی نکردم ، دشمنی هم نکردم . گریخته بودم ، تا تو مراخواندی و بر خوان خود نشاندی .

خدایا ! عاشق در برابر معشوق آن حد عشق میورزد تا که بمیرد ، من هم آنقدر عاشق تو هستم که میخواهم در راه تو ، تکه تکه شوم.

خدایا ! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم.

خدایا ! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم .

خدایا ! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح میدهم .

خدایا ! اجر و مزد مارا در جوارت به ما عنایت کن .

بارالها ! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تورا نمیبینم ، ولی امیدم به عفو و بخشش توست .

خدایا ! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز ، زیرا به عشق شهادت به درب خانه ات می آیم.

پروردگارا ! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد ، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش میکنم ، و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت . خدایا ! من عاشق توام ، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن

محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسر نمی شود ، میخواهم و خوشا به حال انان که با شهادت رفته اند.

بارالها ، جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله گردیده حمایت فرما!
ای سید و مولای من ! بگذار این دیدگان دیگر نبینند ، بس است هر چه دیده اند . بگذار این گوش ها دیگر نشنوند ، بس است هر چه شنیده اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند ، بس است هرچه جنبیده اند.

خدایا ! دوست دارم تنهای تنهای بیایم ، دور از هر کثرتی ؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم ، دور از هر هویتی .

خدایا ! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت : لیاقت کدام یک از الطاف تورا داشته ام .

یا سیدی و مولای ! ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند ، و او اسماعیل را محیا کرد ، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد ، ندا آمد دست نگهدار ، ابراهیم آزمایش خود را داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود .. زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین ابن علی (ع) بود...

پروردگارا ! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و به حسین تو می تپد .

جانا ! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تورا ندارم.

بارالها ! من همان بنده ای هستم که سالها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده ام ، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می کنم به اینکه در اشتباه بوده ام ، پس از گناهانم درگذر و توفیق لقایت را که نصیب شهدای راهت میکنی نصیب من هم کن.

بارالها ! تو را شکر میگویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می روم.

خدایا ، در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق میریزند و این گونه شتابان اند.

خدایا ! هدایتم کن ، زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.

خدایا ! هدایتم کن تا ظلم نکنم ، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.

خدایا ! نگذار دروغ بگویم ، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.

خدایا ! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم ، زیرا تهمت ، خیانت ظالمانه ای است.

خدایا ! ارشادم کن که بی انصافی نکنم ، زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.

خدایا ! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم.

صبرمان ده که بسیار عجولیم.

بصیرتمان ده که ببینیم انچه نادیدنی است.

کورمان کن که نبایسته ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد.

بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم.

و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم.

دستی ببخش تا دستگیر باشد ، و جز تو به سوی کسی دراز نشود.

قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید.

و قدرتی که در خدمت تو باشد.

پیامبر گرامی اسلام: هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند ، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد ، هر چند به شهادت نرسد.

راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست.

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین باقی است روی لحظه هایم رد پای تو

خادم الشهداء : کربلایی حجت الله رحیمی
  • رضا غفاریان
۲۶
خرداد
خوش دارم با ستارگان نجوا کنم
خوش دارم که در نیمه های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم . از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
می خواستم شمع باشم« همیشه می خواستم که شمع باشم ، بسوزم ، نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم . می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در راه خدا به دوش بکشم. می خواستم در دریای فقرغوطه بخورم و دست نیاز به سوی کسی دراز نکنم. می خواستم فریاد شوق و زمین وآسمان را با فداکاری و آسمان پایداری خود بلرزانم. می خواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان ومصلحت طلبان و غرض ورزان را رسوا کنم. می خواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی برای چپ و راست نماند، طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد، و هر کسی در معرکه سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه فرار برای کسی نماند...»
  • رضا غفاریان
۲۵
خرداد

 3- تاکنون کتاب‌های خاطرات زیادی درباره انقلاب و امام منتشر شده است، اما تقریباً - به جز معدودی - همه این کتاب‌ها شامل خاطرات شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی است و از فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی آن دوره گفته‌اند. در این کتاب‌ها فعالیت‌ها و جنبه‌های سیاسی و اجتماعی امام بازگو و بررسی شده است. هر چند در کتاب «اقلیم خاطرات» موارد متعددی از این جنبه‌های شخصیت امام نیز آمده است، اما نقطه قوت خاطرات خانم طباطبایی در خاطرات شخصی، خصوصی و خانوادگی امام است. به عبارت دیگر در کتاب‌های خاطراتی که از شخصیت‌ها تاکنون منتشر شده است، بیشتر بر اخلاق و منش سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی امام تاکید شده است، اما چون خانم طباطبایی با ازدواج با سیداحمد، عضوی از خانواده امام شده است، اخلاق و زندگی شخصی و خانوادگی امام را به خواننده می‌شناساند.

 نکته دیگر اینکه این خاطرات از زبان یک زن روایت می‌شود. شاید اگر یک مرد مثلاً یکی از اعضای دفتر امام و حتی خود حاج سیداحمد این خاطرات را می‌گفت، این لطف را نداشت؛ چون احتمالاً او هم بیشتر فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی امام را می‌دید.

 اگر بخواهم در یک جمله بگویم، کتاب‌های خاطرات، زندگی بیرونی امام را روایت می‌کنند، اما خانم طباطبایی در «اقلیم خاطرات» راوی صادق و بی‌واسطه زندگی اندرونی بیت امام است و نکات و خاطراتی از زندگی شخصی و خانوادگی امام می‌آوردند که نه تنها خیلی از دوستاران امام نمی‌دانند، بلکه وقتی بخوانند شاید باورشان هم نشود. با خواندن این کتاب خواهیم فهمید تصویری که در ذهن ما از امام ساخته شده یا مثلا صدا و سیما از امام به نسل امروزِ امام ندیده ارائه می‌دهد، چقدر فرق دارد! وقتی کتاب را بخوانید، این را به عینه می‌بینید. چند نمونه:

 - «نکته قابل توجه دیگر در رفتار امام، پاکیزگی،‌ نظم و انضباط ایشان بود. زمانی که که از بیرون می‌آمدند،‌ نعلین‌هایشان را در جای هیشگی خود (پشت نرده‌های جلوی اتاق) می‌گذاشتند و دستمالی هم روی آن می‌انداختند تا گرد و غبار روی کفش ننشیند. هنگامی که می‌خواستند بیرون بروند، کفش‌هایشان را برمی‌داشتند و با همان دستمال آن را پاک می‌کردند و اجازه نمی‌دادند کسی این کار را بکند. یک بار کارگر خانه این کار را کرده بود؛‌ او را نهی کرده بودند... برنامه روزانه آقا ثابت و تعریف شده بود. مطالعه،‌ عبادت و دیدار با افراد در وقت معین انجام می‌گرفت. همان اهتمامی را که به اجرای واجبات و دوری از مکروهات و انجام مستحبات و ... داشتند،‌ به ورزش و پیاده‌روی و استراحت و رسیدگی به خانواده نیز داشتند... یک شب کارگر خانه پرسید: شام را بیاورم؟ امام نگاه به ساعت کردند و گفتند: 10 دقیقه دیگر. احمد با تعجب پرسید: گرسنه بودن چه ربطی به ساعت دارد؟ شما تا 10 دقیقه دیگر گرسنه می‌شوید؟ امام پاسخ دادند: اگر ملاک گرسنگی باشد، شاید من هیچ‌گاه میل به غذا نداشته باشم،‌ اما اگر برنامه منظم انجام شود، به همه کارها خواهیم رسید. بارها شنیدم که می‌گفتند: کسانی توانسته‌اند موفق شوند که در زندگی دارای نظم و انضباط بودند». (ص 220)

 - امام پنج بار آقای لواسانی را برای خواستگاری همسرش می‌فرستند. داستان خواستگاری از زبان همسر امام: «خواستگاری صورت می‌گیرد، اما پاسخ منفی شنیده می‌شود. پس از چند ماه آقا دوباره از آقای لواسانی می‌خواهد خواستگاری را تکرار کند و باز پاسخ منفی می‌شنود. در این فاصله تحصیلات پدرم تمام شد و ما قم را ترک کردیم و به تهران بازگشتیم و من به خانه خانم مامانی برگشتم. اما آقای لواسانی در پی درخواست آقا، راه قم - تهران را با وسایل نقلیه آن روز در چندین ساعت به دشواری پیموده و به خانه پدرم می‌آمد. آخرین بار که پاسخ منفی شنید، از پدرم سبب مخالفتش را می‌پرسد. پدرم گفته بود پدربزرگ و مادر بزرگش مخالفند و من به احترام آنها حرفی نمی‌زنم. آنها می‌گویند او دختری است که در رفاه بزرگ شده و نمی‌تواند زندگی طلبگی را تحمل کند.... دو سه روزی گذشت که آقا جانم به دیدن ما آمد و گفت: آمده‌ام برای آخرین بار با قدسی اتمام حجت کنم. این خواستگار افزون بر اصالت خانوادگی دو ویژگی ارزشمند دارد. یکی اینکه بسیار متدین است؛ دوم آنکه بسیار باهوش و درس‌خوان است و قدسی باید قدر این دو خصلت را بداند. من آمده‌ام تا خودم پاسخ او را بشنوم.» (صفحات 335-338)

 - در صفحات 348 تا 351 کتاب ماجرای اجاره‌نشینی و هشت بار خانه عوض کردن امام از زبان همسرشان آمده است: «خانه هشتم،‌ در محله یخچال قاضی بود پس از شروع مبارزات در سال های 41-42 شمسی، رفت و آمد به خانه ما زیاد شد. ما مجبور شدیم خانه کوچک همسایه مان، نصرت خانم را اجاره کنیم. به آنجا رفتیم و حیاط و ساختمان بزرگ تر را در اختیار آقایان قرار گرفت. پس از تبعید امام آن خانه را پس دادیم». (ص 351)

 - «خانم (همسر امام) در حالی که برخی از نظرات امام را در مسائل خانوادگی نقد کرده و آنها را نوعی سختگیری تلقی می‌کردند، لیکن دینداری و تعهد امام را می‌ستودند و یادآور شدند که آنچه پدرم در مورد او گفت درست بود. او خود را ملزم به رعایت همه قول‌هایی می‌دانست که به پدرم داده بود. به طور نمونه: در بعضی از مخارج خانه سختگیری می‌کرد و مقید بود که همچون دیگر طلبه‌ها زندگی کند،‌ اما هیچ‌گاه برای استخدام کارگر مخالفتی نکرد و به قولی که والدینم داده بود سخت وفادار بود. نگذاشت که من یک روز را هم بدون کارگر بگذرانم. هرگز از من نخواست تا کارهای خانه را خودم انجام دهم،‌ اما خودم بسیاری از کارها را انجام می‌دادم... آقای ثقفی (پدر همسر امام) هنگام عقد دخترشان از امام قول گرفتند که در تابستان‌ها به سبب گرما و خشکی هوای قم تمهیدی بیندیشند،‌ تا به دخترشان سخت نگذرد و امام هم به قول خود وفادار بودند. خانم نقل می‌کردند: آقا مدت 6 سال یا بیشتر به خواسته پدر و مادرم،‌ تابستان من و بچه‌ها را به خانه آقا جانم در تهران می‌آورد و خود به قم باز می‌گشت و به تالیف کتاب‌هایش مشغول می‌شد... دو سال به محلات،‌ دو بار به مشهد، دو بار امامزاده قاسم در تهران، یک سال اصفهان و یک سال هم به همدان رفتیم. آقا بیشتر در تابستان ها کتاب می نوشتند». (صفحات 448 -455)

 - «خانم می‌گفتند: آقا نمی‌توانست تمام خواسته‌های مرا تحقق بخشد،‌ اما همیشه رعایت حال مرا می‌کرد. او سختگیری‌های خاصی داشت، ولی از آنجا که مرا دوست داشت و بسیار به من احترام می‌گذاشت، این سختی‌های زندگی برایم قابل تحمل بود». (ص 359)

 - حال و هوای بیت امام موقع درگذشت آقا مصطفی: «من دست حسن را گرفتم و به خانه داداش بازگشتم. امام نیز نزدیک ظهر به آنجا آمدند. به محض ورود،‌ خانم با حالتی بسیار پریشان نزد امام آمدند و گفتند: آقا دیدی چطور شد؟ چه بلایی بر سرمان آمد. آقا پاسخ دادند: خانم به خاطر خدا صبر کن! می‌دانم که دشوار است. سخت است. اما به حساب خدا بگذار. اگر به حساب خدا بگذاری، تحملش آسان می‌شود. خدا خودش تحمل این مصیبت را آسان می‌کند... یک بار وارد اتاق امام شدم. دیدم به سقف خیره شده‌اند. از گوشه چشمشان اشک سرازیر بود. مرا که دیدند تکانی به خود دادند و سراغ حسن را گرفتند. سپس گفتند شما تنهایید، حوصله‌تان سر می‌رود. فلان کتاب هست. می‌خواهی بخوانی؟ سپس به کمد کوچکی که در گوشه اتاق بود و خانم هدایا و سوغاتی‌هایی را که از ایران می‌آوردند در آن می‌گذاشتند،‌ اشاره کردند و گفتند: می‌خواهی برایت چیزی بیاورم؟» (صفحات 394-396)

 - «قطعه طلای کوچکی را آماده کرده بودند. آن را به مناسبت تولد یاسر به من دادند. آنگاه با لبخندی گفتند: دختر نداری،‌ اولاد نداری! من نیز با خنده به ایشان گفتم: شما که پسری همچون احمد دارید، این حرف را می‌زنید؟ سرشان را تکان دادند و گفتند: احمد استثناست». (ص 473)

 - و در خانه نوفل لوشاتو: «یک بار چند خانم جوان به خانم اعتراض کردند که چرا رفتار شما متناسب با شان امام نیست؟ خانم پرسیدند: چطور؟ آنها پاسخ دادند: کسی که اینجا می‌آید فکر می‌کند عید دیدنی آمده است،‌ زیرا با شیرینی‌های متنوع پذیرایی می‌شود؛‌ در حالی که یک لیوان چای و بیسکویت کافی است. اینجا خبری از وضعیت انقلابی نیست. خانم گفتند: دخترم،‌ همه اینها از ایران رسیده و سوغاتی است. این کمد که می‌بینی از هدایای دوستان پر است. آیا بهتر نیست که من اینها را برای پذیرایی از شما که مهمان من هستید و از راه دور آمده‌اید، بیاورم یا از این کار صرف نظر کرده و تظاهر به ساده‌زیستی کنم؟ چرا نمی‌توانید مسائل را از هم جدا کنید و زود قضاوت می‌کنید؟ آیا این نفاق نیست که من شیرینی را تنها و یا با خانواده خودم بخورم و برای شما که مهمان هستید نیاورم؟ تا در نگاه شما ساده زیست و انقلابی دیده شوم». (ص 477)

 - «کنار همه این جنب و جوش‌ها و روزهای پرکاری که امام - در نوفل لوشاتو - داشتند،‌ کارهای شخصی و برنامه‌های روزانه، توجه به افراد خانواده و دیدار با مهمان‌ها نیز اجرا می‌شد... برنامه‌های عبادی واجب و مستحب،‌ اذکار یومیه،‌ تهجد و نماز شب و تلاوت قرآن را مانند همیشه انجام می‌دادند. همچنین به درخواست‌های مراجعان همچون اجرای خطبه عقد،‌ امضاهای یادگاری،‌ دعا برای افراد مریض،‌ میانجیگری و حل اختلاف میان افراد و خانواده‌ها و پاسخ به پرسشهای شرعی نیز اهتمام می‌ورزیدند». (ص 529)


  • رضا غفاریان
۲۲
خرداد

«اقلیم خاطرات» نگاهی است دیگرگونه به زندگی امام (ره)؛ متفاوت با آنچه که تاکنون درباره بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی گفته شده است:

کتاب «اقلیم خاطرات» خاطرات مستند 10 سال (1347- 1357) فاطمه طباطبایی، عروس امام خمینی (ره) و همسر زنده‌یاد سیداحمد خمینی را دربردارد که سال گذشته از سوی پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌ خمینی (ره) چاپ شد. «اقلیم خاطرات» در نمایشگاه امسال تهران هم جزو پرفروش ترین کتاب‌های غرفه موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) بود. نوشته زیر مروری است بر این اثر خواندنی.

  1- «یک شب امام گفتند: در جوانی سیگار می‌کشیدم. تا اینکه یک شب سرد زمستان که پشت کرسی مشغول مطالعه بودم، به مطلب مهمی رسیدم و فکرم به شدت درگیر فهم آن شد. در همین حال برای آوردن سیگار از اتاق بیرون رفتم. پس از بازگشت همین که نگاهم به کتاب افتاد که آن را بر زمین گذاشته و به دنبال سیگار رفته بودم، احساس شرمندگی کردم و با خود عهد کردم که دیگر سیگار نکشم. آن را خاموش کردم و دیگر سیگار نکشیدم». (ص 258)

 از این نمونه خاطرات ناب و منحصر به فرد از امام در کتاب «اقلیم خاطرات» کم نیست. مثلاً: - «هنگامی که پنج ماهه بودم پدرم به دست جعفرقلی خان و برادرش رضاقلی سلطان کشته شد. بزرگ تر که شدم برایم گفتند که پدر و پدربزرگم مرحوم آقاسید احمد از مردان شجاع خمین بوده‌اند. خاطره لالایی گفتن او (مادرم) با گیسوان بافته در دو طرف گونه‌اش در ذهنم نقش بسته است... در بچگی کار با تفنگ را آموزش دیدم. زمانی که اشرار به خمین تاخت و تاز می‌کردند. به برج خانه‌مان می‌رفتم و در آنجا در کنار دیده‌بان‌ها با تفنگی که از قدّم بلندتر بود می‌ایستادم. گاه سربازان روسی را که در خمین رفت و آمد می‌کردند می‌دیدم». (صفحات 262-263)

 - خانم (همسر امام) می‌گفتند: «یک روز احمد را برای کوتاه کردن موهایش به آرایشگاه بردم. آرایشگر موهای او را مدل آلمانی کوتاه کرد. هنگامی که آقا به خانه آمد از دیدن مدل موهای احمد - که بور هم بود - ناراحت شد، اما به من اعتراض نکرد. در حالی که به شدت خشمگین بود، گفت: چرا موی پسر من طلبه باید اینگونه کوتاه شود و خودش با قیچی موی او را کوتاه کرد. البته من هم بسیار ناراحت و عصبانی شدم. ولی سکوت کردم». (ص 359)

 - «در اتاق پائین کتاب‌های گوناگون و تازه تالیف شده نیز کنار دستشان بود که بیشتر طلبه‌های جوان و دانشجویان انجمن‌های اسلامی اروپا و آمریکا برای ایشان ارسال می‌کردند و ایشان آنها را با برنامه در ساعات معین مطالعه می‌کردند. آنچه از این کتاب‌ها به خاطر دارم، عبارتند از: فارسی شکر است از جمالزاده، طلوع انفجار، افضل الجهاد (نامه سرگشاده به شاه) از علی‌اصغر حاج سیدجوادی و کتاب‌هایی که از طرف دانشجویان انجمن‌های اسلامی تدوین شده بود. تفسیر سوره انفال نوشته سازمان مجاهدین خلق همچنین آثاری از جلال آل‌احمد و دکتر شریعتی. در آن زمان - موقع تبعید امام به نجف - من مشغول مطالعه رمان «شوهر آهو خانم» نوشته علی‌محمد افغانی بودم. امام از من خواستند هنگامی که آن را نمی‌خوانم در دسترس ایشان قرار دهم. جالب اینکه هنوز من آن را به پایان نرسانده بودم که امام تمام آن را خواندند. کنار این مطالعات پراکنده، روزانه چند بار برنامه تلاوت قرآن داشتند؛ پیش از نماز صبح، پس از بیدار شدن از خواب، پیش از نماز ظهر و مغرب، پس از نماز عشا؛ به طوری که در پایان هر ماه، چند بار قرآن را ختم می‌کردند». (ص 387)

 2- خانم طباطبایی در دو سه فصل اول به طور مفصل به اجداد و اعضای امام،‌ همسر و خانواده خودش می‌پردازد که در نوع خودش خواندنی است. نکته جالب آنجاست که به همراه این معرفی، خاطراتی از زبان آنها و یا درباره آنها می‌آورد. مثلاً در صفحات 261 تا 265 خاطراتی درباره اجداد و پدر حضرت امام از زبان آیت‌الله پسندیده برادر بزرگ امام آمده است.

در انتظار ادامه خاطره ها باشید.....

  • رضا غفاریان
۲۱
خرداد

یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی!


 

* ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه
* من چهارشمبه چک دارم !
* منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...
... * پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...
* حالا من چی بپوشم؟!
* ما شماره ماشین مون فرده، فک نکنم بتونیم تــو این حماسه آفرینی حضور بهم برسونیم!
* میشه بهش بگین موقع برگشت منو به عنوان غنیمت ببرن آمریکا
* سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم دَدَر!!
* شام هم میدن؟
* ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم
* بگو سر راه نون بگیره...
* ای بابا حالا نمیشه جمعه عصر باشه آخه عصرای جمعه خیلی دلگیره آقا ما از مسئولین خواهشمندیم جمعه حول و حوش ساعت ۳-۴ حمله کنن بعد از ناهار

نظر شما چیست؟

  • رضا غفاریان
۱۹
خرداد

چه میکنی روزگار میخواهی در این سرمای زمستان بنشینیم و دل تنگی هایمان را برای هم تعریف کنیم  هم تو آرام شوی هم من ؛ اصلا بیا به خودمان خیره شویم

بعضی دنبال نشانه ظهور می گردند بعضی دیگر نشسته اند ببینند موعود کی میرسد  بعضی هم فقط دعا می کنند، اما انتظار یعنی  بندگی خدا ، یعنی تلاش ، یعنی امید

ببین من و تو چه کرده ایم...

علی احمدی

  • رضا غفاریان

 سلام به همه کسانیکه اسلام، اهل بیت و رهبر عزیزمون رو دوست دارن

 من یه رزمنده سایبری ام یه سرباز ولایت که دارم میجنگم نمیدونم شما هم  اعتقاد دارین که الان جنگه یا نه

  اما من با اعتقاد و ایمان کامل دارم  تو این جنگ  میجنگم

  اگه شما هم اعتقاد دارین جنگه پس بیاین همسنگری هامون رو تنها نذاریم

  با تمام دوستانی که وبلاگ ارزشی دارن تبادل لینک میکنم آخه ما بچه حزب اللهی ها اگه هوای همو نداشته باشیم که تو جنگ شکست میخوریم

  در ضمن در صورت تمایل به اطلاع از بروز رسانی وبلاگ در خبر نامه عضو شوید.

  یه بنده خدایی میگفت اگه یکی رو خیلی دوست دارین براش آرزوی شهادت کنید

  براتون آرزوی شهادت میکنم شما هم برای شهادت من دعا کنید

  • رضا غفاریان
۱۷
خرداد
 

شاید هوای سرد بهانه ایست

تا تو با حجاب شوی!

دردانه ی پروردگارت...

آری...

خدا گاهی دلش برای حجاب تو تنگ میشود.

هوای سرد و بارانی مجبورت کرده با حجاب شوی!

ای کاش از نگاه نامحرم هم سردت می شد

 

منبع:گنجینه حجاب و عفاف

  • رضا غفاریان
۱۶
خرداد

این نیایش های یک نامزد انتخابات مجلسه حالا نمیدونم به مجلس راه یافته یا نه

اگه راه یافته که هر روز باید این نیایش کنارش باشه تا یادش نره کی بوده و چه اهدافی داشته

* خدایا به ما نماینده‌ای عطا کن تا در چهار سال بعد، بر بی‌ثمری انتخابش افسوس نخوریم و بر بیهودگی کارهایش سوگوار نباشیم.

* خدایا نماینده‌ای برای ما برگزین که ما را از فاجعه نامیمون تخریب و ثروت سالاری که همه‌گیر شده و وقاحتش حتی در بین احباب انقلاب از بین رفته و هر کس در آن آلوده نشده باشد، غیر مدبر خوانده می‌شود در امان دار.

* خدایا تو را سپاس می‌گویم و از تو می‌خواهیم نماینده آینده ما را در برابر پول و خواهش‌های نفسانی، سر خم فرود نیاورد و منافع مردم را در برابر باندهای قدرت و ثروت ذبح شرعی و قانونی نکند.

* خدایا کسبه و عمله ارتجاع و انحراف با یکدیگر هم آواز شدند و می‌خواهند عقایدمان را اسیر پسند خرمهره‌های خرافات کرده و همه را مقلد عقاید عوامانه‌ای کنند که پوچی آن در زرورقی از سخن‌های ظاهر فریب پنهان شده و همه تلاش آن است که به جای معروف منکر فروشند و منکر را به جای معروف بر مردم بنشانند.

* خدایا نماینده‌ای می‌خواهیم تا مسئولیت بسیار سنگین نمایندگی را سبک تلقی نکرده و آن را به درشکه حمل منافع اطرافیانش و هم قبیله‌هایش تبدیل نکند.

* خدایا مدرس وار بودن، مدرس وار زیستن، مدرس وار اندیشیدن، مدرس وار سخن گفتن و مدرس وار سکوت کردن، آنکه شهسوار سیاست در عرصه دیانت و تک سوار دیانت در پهنه سیاست بود و پارسایی را با پالیسی آمیخته و تخصص را در مدیریت ممزوج کرده بود، بر کام نمایندگان ما بچشان.

* خدایا از تو می‌خواهیم تا نمایندگی و هورا کشیدن‌ها، نام و نان حرام برای او نیاورد و از آنهایی باشد که وکالت را به نفع مردم نمایندگی کند و نام و نان شهرت، شکم او را به خودخواهی‌ها گنده نسازد و قانون این کلمه جادویی را همواره در پیش او فرا یاد آر تا از قانونگذارانی نباشد که قانون شکن باشد و بر قانون شکنان قدرتمند چشم بندد.

خدایا همواره ترا سپاس می‌گوییم و از تو می‌خواهیم تکریم و ارزش مردم تنها در زبان نباشد و به آنان بفهماند که به جای آنکه بنوازد نزند، به جای آنکه همگام توسعه باشد، سد راه آن نباشد، حق شناسی‌ها را با حق کشی‌ها پاسخ ندهد و دست فشردن مردم را با سیلی پاسخ ندهد. به جای آنکه از منافع مردم دفاع کند، بر آن حمله نکند و دفاع و تقویت و امید مردم را با سرزنش‌ها و تمسخرهای نومیدکننده تضعیف نکند. آنها را متهم به عوام بودن نکند و از سروری جستن دوری جوید.

* ای خدای بزرگ! نماینده‌ای عطا کن تا تشویق‌ها و هورا کشیدن‌های همراهان باعث اشباع عقده‌های روحی خودخواهانه‌اش نگردد و بر کبر و خودبینی و خود برتر بینی و خودفریبی و مردم فریبی او نیفزاید. استبداد و خود برتربینی اربابان قدرت او را از نظارت همیشگی بر قدرتمداران بازندارد و نترساند.

* خدایا عنصر آزادی، عدالت، وحدت و خدمت را همواره برای آنان فرایاد آر و تا او تنها از تو پاداش خواهد و شیرینی خدمت را که هر دلی اگر اندکی از آن چشید، هیچ قندی در کامش شیرین نیست، بر او بچشان تا پندها و توصیه‌ها و انتقادها در نظر او شیرین شود.

* خدایا وعده‌های دروغین، دروغ، ریا، باندبازی، لابی‌گری برای اربابان قدرت، قبیله گرایی سیاسی و خودمرجع پنداری را با اکسیر صداقت و سلامت محو کن و او را به نخواستن و زیر بار نرفتن به توصیه‌های باندهای قدرت رویین‌تن کن!

  • رضا غفاریان
۱۴
خرداد

مانیفست نهضت جهانی اسلام

متن زیر خلاصه پیام امام خمینی در سالگرد کشتار وحشیانه زائرین حرم امن الهی به دست آل سعود است که بعدها به نام مانیفست نهضت جهانی اسلام معروف گشت

مانیفست نهضت جهانی اسلام:

آل سعود با کشتن میهمانان خداوبه خاک و خون کشیدن بهترین بندگان حق،نه تنها حرم را،که جهان اسلام را آلوده به خون شهیدان نمود و مسلمانان وآزادگان راعزادار ساخت.

...انتقام از کسانی که سال ها کوله بار امانت ومبارزه را بردوش کشیده بودند.انتقام از کسانی که همچون ابراهیم-علیه السلام-از بت شکنی بر می گشتند.

آنهامی دانند که امروزحرم،حرم است اما نه برای ناس،که برای آمریکا!وکسی که به آمریکا لبیک نگوید وبه خدای کعبه روی آورد سزاوار انتقام خواهد شد.

انشاالله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا وآل سعود برطرف خواهیم ساخت وداغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد.

  • رضا غفاریان
۱۳
خرداد


بعد از آنکه سخنرانی انجام شد و برگشتم به دوستانم گفتم: «این فرموده و نظر امام، در ابتدا به نظرم عجیب آمد؛ اما پس از ایراد سخنرانی، فهمیدم که این فکر کاملا درست بود.» تاکید مکرر امام به این خاطر بود که واقعا روی این قضیه، در طول زمان، خیلی کار شده است.

به گزارش khamenei.ir ، «مدح خورشید» تازه‌ترین کتاب منتشر شده از سوی موسسه انقلاب اسلامی، گزیده‌ای از خاطرات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره شخصیت حضرت امام خمینی(ره) است.
 

  • رضا غفاریان
۱۲
خرداد

کویر دل بزرگی دارد که بی امید دق نمی کند ما سالهاست آواز انتظار از حلقوم ساعت هایمان می تراود سالهاست دود غلیظی از بغض فراق در گلویمان می پیچد.سالهاست با کسالتهای آنی با دلمشغولی های کال ، گاهی با غم نان مدارا می کنیم؛ سالهاست با توایم و بی تو ایم اما با امید نفس میکشیم.

گاهی می گویم نکند کفش های تحمل مان پاره شود و چشم دلمان از مدار انتظار بلغزد نه...نمی شود، فردا باز هم خورشید در آسمان قدم می زند تو را به خدا بیا و تا جام این دلتنگی ما از اردیبهشت خالی نشده آیه های عدالت را در گوش زمین نجوا کن

علی احمدی

  • رضا غفاریان
۱۱
خرداد

اگر از اصحاب آن ارباب آخر الزمانی باشی،آن زمان که شب عاشورای تو فرا رسد،انشاءلله صدای مادر سادات را خواهی شنید که از پسرش میپرسد:"مهدی جان! اینها پای تو هستند؟ ... فردا در میانه ی جنگ تنهایت نگذارند؟" ... همانطور که حبیب شنید ...

و آیا مثل حبیب و دیگر اصحاب بر گِرد مادر سادات و پسرش حلقه خواهی زد؟ و فریاد خواهی زد که خانوم جان! اذن بده تا همین امشب به لشگر دشمن بزنم،من طاقت دلهره ی شما را ندارم ...
آیا آن زمان فرزند زهرا(س) دست بر سر تو خواهد کشید که آرام باش ... تا ظهر شهادت راهی نمانده ...
آیا از میان دو انگشت مبارک جنت را به تو می نماید؟
آیا تو می پرسی که "آقا جان پس شما کجایی؟ ... این بهشت بی تو برای من از جهنم بدتر است"
و آیا پسر فاطمه(س) پاسخ خواهد داد:جدم رسول الله(ص) در وصف شما فرمود: "و هم جیرانی * "...

پاورقی:

*از دعای ندبه-معنی:آنها(شیعیان امیرالمومنین) همسایگان من در جنتند.

  • رضا غفاریان
۱۱
خرداد

خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام بهجت در مراسم بزرگداشت حضرت آیت الله بهجت گفت: آیت الله بهجت(ره) می فرمود اگر کسی دلش برای حضرت حجت(عج) تنگ شد به قرآن نگاه کند. نگاه کردن به قرآن، حضرت حجت(عج) و خانه کعبه یک حکم دارد.

  • رضا غفاریان
۱۰
خرداد

 

«فا بیان» دختر ۲۸ ساله فرانسوی است تا چندی قبل مدل لباس بسیار معروفی بود که شرکت‌های بزرگ به خاطر زیبایی‌اش با او قراردادهای کلان می‌بستند. به گزارش آخرین نیوز به نقل از مشرق، عکس او در مجله‌ها و شبکه‌های مختلف تلویزیونی به نمایش در می‌آمد ولی حالا در روستاهای دور دست افغانستان به درمان بیماران می‌پردازد و از زندگی خودش بسیار راضی و خوشحال است چرا که او حالا اسلام را پذیرفته و یک مسلمان است.

  • رضا غفاریان
۱۰
خرداد

خدا از میان روزها جمعه را برگزید،از شب ها شب قدر، از ماه ها رمضان،از میان پیامبران محمد(ص)؛ وسپس علی را و حسن را و حسین را و تو را که قائم آنهایی، که ظاهر آنهایی، که باطن آنهایی

فرمود:ای علی عجیب ترین مردم در ایمان و بزرگ ترین آنها در یقین مردمان آخر الزمانند. پیامبر را درک نکرده اند و امام را ندیده اند ، اما ایمان می آورند

می دانم ما آن طور که تو میخواهی نیستیم ولی دلمان همیشه برای تو می تپد؛ جمعه ها تند تر...

علی احمدی

  • رضا غفاریان
۱۰
خرداد

متن ذیل فرموده‌های رسول گرامی اسلام درباره حقوق همسایه است که با زیبایی تمام مطرح شده و نیازی به شرح ندارد... یک سند راهبردی که باید آن‌را نهادینه واجراکرد!

إنِ اسْتَغاثَک أغَثْتَهُ: اگر از تو کمک خواست کمکش کنى

وإنِ اسْتَقْرَضَک أقْرَضْتَهُ: اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى

وإنِ افْتَقَر عُدْتَ علَیهِ: اگر نیازمند شد نیازش را برطرف سازى

وإنْ أصابَتْهُ مُصیبَةٌ عَزَّیتَهُ: اگر مصیبتى دید او را دلدارى دهى

وإنْ أصابَهُ خَیرٌ هَنّأتَهُ: اگر خیر و خوبى به او رسید به وى تبریک و شادباش گویى

وإنْ مَرِضَ عُدْتَهُ: اگر بیمار شد به عیادتش روى

 وإنْ ماتَ اتَّبَعتَ جَنازَتَهُ: وقتى مرد در تشییع جنازه‌‏اش شرکت کنى

ولا تَسْتَطِلْ علَیهِ بالبِناءِ فتَحْجُبَ عَنهُ الرِّیحَ إلّا بإذنِهِ: خانه‌ات را بلندتر از خانه او نسازى تا جلوى جریان هوا را بر او بگیرى مگر آن که خودش اجازه دهد

وإذا اشْتَرَیتَ فاکهَةً فأهْدِ لَهُ، فإنْ لَم تَفْعلْ فأدْخِلْها سِرّاً، ولا تُخْرِجْ بها وُلْدَک تَغیظُ بها وُلْدَهُ: هرگاه میوه‌اى خریدى براى او تعارف بفرستى و اگر اینکار را نکردى مخفیانه میوه را به خانه‌ات ببر، فرزندت را همراه میوه بیرون میاور که بچه او با دیدن میوه در دست او ناراحت شود[1]

ولا تُؤْذِهِ برِیحِ قِدْرِک إلّا أنْ تَغرِفَ لَهُ مِنها:

با بوى و دود دیگت او را آزار مده مگر آن که مقدارى از غذاى آن را براى او بفرستى[2]

[1] مسکن الفواد/105

[2] همان
  • رضا غفاریان
۰۸
خرداد

ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‌‏رسد ... کسى که یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

  • رضا غفاریان
۰۵
خرداد

متن زیر سروده ای از جمید رضا برقعی در وصف امام هادی(ع) است که وی در وبلاگ خود درج کرده:

 

فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو...

 

یاحبیب الباکین

 

وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ

 

... و به خاطر شما باران فرو مى‏ریزد

 

به شوق خالق جامعه کبیره حضرت هادی علیه السلام

 

یادتان هست نوشتم که دعا می خواندم

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم

 

از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد

محکمات کلمات تو مسلمانم کرد

 

کلماتی که همه بال و پر پرواز است

مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است

 

کلماتی که پر از رایحهً غار حراست

خط به خط جامعه آیینهً قرآن خداست

 

عقل از درک تو لبریز تحیر شده است

لب به لب کاسهً ظرفیت من پر شده است

 

 *

همهً عمر دمادم نسرودیم از تو

قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو

 

من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم

عرق شرم به پیشانی دفتر دارم

 

شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو

فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو

 

*

 

دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد

شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد

 

بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم

رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم

 

تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران

دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران

 

من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست

کلماتم کلماتی ست حقیر ای باران

 

یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود

یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران

 

نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم

مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران

 

ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد

ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران

 

پسر حضرت دریا! دل مارا دریاب

ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران

 

سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن

تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران

 

*

 

بگذارید کمی از غمتان بنویسم

دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم

 

گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب

بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....

  • رضا غفاریان